4. اثر چهارم: مسئله گرانی و تورم
1/4. ریشهیابی مسئله گرانی
گرانی در ساده ترین معنای آن این است که مصرف جامعه به شدت نسبت به تولید فاصله پیدا کرده و در نتیجه پول نیز به تدریج ارزانتر میشود. وقتی ارزش پول کمتر شد گرانی پیدا میشود.
وقتی دوگونه جهتگیری در جامعه وجود داشت به گونهای که از یک طرف انگیزش انقلابی، یک نوع گستاخی انقلابی را بوجود آورده که تحقیر را به راحتی نمیپذیرد و از طرف دیگر نظام سرمایهداری میخواهد او را مجبور به تحقیر کند؛ این اختلاف پتانسیلِ شدید بین این دو، به یک نحوه گرانی لجامگسیخته تبدیل میشود. چون شما تسلیم نشدهاید که پرستش دنیا را به معنای اینکه هیچ هویتی برای انسان قائل نباشید و اینکه انسان به صورت کالا تعریف شود، بپذیرید. حتی اگر آمریکا هم در اینجا حاکم باشد، نمیتواند به راحتی این کار را انجام دهد. آمریکا هرگز نمیتواند در دنیا به مردم بگوید: من به شما وعده بهشت میدهم پس از من طرفداری کنید! یا بگوید: من شما را از یومالحسره میترسانم! این حرف را نمیتواند بزند. نمیتواند داعیاً الی الله باشد. اگر بنا باشد کسی داعیاً الی الله باشد باید انقلاب اسلامی داعیاً الی الله باشد. در داعیاً الی الدنیا هم کسی که نمیتواند جلوتر از آمریکا حرف بزند. در دعوت به دنیا، آمریکا حرف اول را دارد. اگر بنا باشد انگیزش جامعه به تقوای مادی باشد، چرا ما زیر بلیط آمریکا نباشیم؟! یعنی تفاوت مطلب این است که ما اگر گفتیم دنیا اصل است حتماً برتری دنیاداران بر ما حتم و فرض خواهدبود؛ زیرا آنها در غلظت و شهوت مادی غلبه دارند. ما هر قدر هم که اهل غضب و شهوت مادی باشیم بیشتر از آنهایی که مؤمن به این عالم هستند و کاری به عالم دیگر ندارند، نمیتوانیم تندتر برویم. کفه ترازو به نفع ریاست آنها میچرخد. اگر به نفع ولایت آنها چرخید آنوقت در قدم اول ما مجبور خواهیمبود برای انگیزش اجتماعی، سرمایه داخلی را تمرکز دهیم و در قدم دوم بگوئیم از اعتبارات جهانی استفاده کنید؛ یعنی بگوییم سرمایههای خارجی را در اینجا جذب کنید؛ چون در ایران نمیشود کار کرد مگر سرمایههای خارجی جذب شود! «مدل اقتصادی»، علت جذب سرمایه خارجی در جامعه است. وقتی هم میخواهید سرمایه جذب کنید، سرمایهگذار خارجی بدون انتظار، این کار را نمیکند. سرمایه خود را قربة الی الله در جامعه شما وارد نمیکند و صریح نوشتههای سرمایهگذارهای خارجی این است که میگویند ما امروز نیاز به جنگ با ایران نداریم، تنها کافی است که ابزارهای سرمایه و مدیریتی را بدست بگیریم.
1/1/4. ردّ «نظر کارشناسان مبنی بر وجود نقدینگی به عنوان دلیل نگرانی»
کارشناسان وجود «نقدینگی» را به عنوان علت گرانی بیان میکنند، در حالیکه این دروغ است. این دروغ باید به صورت صحیح برای مردم تشریح شود، امروز گرانی اصلا به دلیل نقدینگی نیست؛ زیرا مردم پولشان را در بانکها میگذارند و بانکها نیز سرمایهگذاری میکنند. حتی بهگونهای است که به صرفه است، مردم خانهشان را بفروشند و پول آنرا در بانک بگذارند. به عنوان مثال کسی که خانهاش پنجاه میلیون تومان قیمت دارد، چنانچه پول آنرا در بانک پسانداز نموده و 18% سود دریافت کند، آنگاه در یک سال نُه میلیون تومان سود خواهد برد؛ در حالیکه با پرداخت سیصدهزار تومان در ماه میتواند بهترین خانه را اجاره نماید، آنهم خانهای خوب و آبرومند که قیمت آن بیش از پنجاه میلیون باشد. نتیجه مابهالتفاوت این اجارهخانه در سال با سود سپرده او در سال بگونهای است که شخص میتواند سه میلیون ششصد یا چهارمیلیون اجاره بدهد و پنج میلیون تومان دیگر را مجددا پس انداز کند یا مصرف کند. اگر احتیاج نداشته باشد و سود سپرده را مرتب گرفته و جمع کند، بعد از 10 سال در قبال همین سود باقی مانده، چهل میلیون تومان پول جمع میشود که با پنجاه میلیونش (اصل پول) نود میلیون میشود.
این ارقام در بسیاری از شهرهایی که کارهای صنعتی ندارند، بسیار زیاد نیز هست، یعنی الان کسانی که قدرت ندارند پول را در بانکها میگذارند و بانکها هم سرمایهگذاریهای بزرگی دارند و اینگونه نیست که رابطه بین پسانداز و سرمایهگذاری قطع باشد.
بنابراین سؤال مهم این است که ریشه گرانی در چه چیزی است؟ در این مسأله نباید گرانی را براساس نظام سرمایهداری تعریف نماییم تا بگوییم چون پول پسانداز نشده و سرمایهگذاری نمیشود و برای مصرف در دست مردم هست، بلکه رقابتِ در مصرف تقاضای بیشتر از حجم تولید بوجود میآورد و این منشأ گرانی است و بعد نتیجه بگیریم که هرگاه بخواهیم تقاضا را کم بکنیم باید مردم را به پسانداز مشتاق کنیم تا بجای اینکه بروند با آن چیزی بخرند و تقاضا زیاد شود و بالمره جنس کم گردد، باید پولها جمع شود و وارد بانک شود تا هم بانک سرمایهگذاری کند و تولید بیشتر شود، در این صورت عرضه بیشتر میشود و تقاضا کم میشود که نتیجهاش ارزانی است. این تحلیل براساس دستگاه سرمایهداری است.
در نظامی که فقط یکبار انقلاب شده باشد، محال است این سیکل رخ بدهد و محال است بتوان نظام سرمایهداری را تا آخر خط پیاده شود، در نظامی که انقلاب شده باشد، رقابت بین ارزش کار و قیمت سود سرمایه در قیمت تمام شده است؛ یعنی نیروی کار میگوید چقدر آن را به من تخصیص میدهی! وقتی شما تعریف فقر را تغییر دادید و گفتید هرکس یخچال ندارد، فقیر است (نه اینکه هرکس یخچال دارد، غنی است)؛ یعنی زمانی که شما کالاهای اساسی را بین همه مردم توزیع کردید و برق را به روستا بردید، در حالی که تولید روستا سنتی است و برق محصولی صنعتی میباشد، بعد یخچال و تلویزیون و کولر و... را همهجا توزیع کردید، در واقع قشری را که نظام سرمایهداری آنها را حاکم کرده بود، بدست مردم زمین زدهاید. ساختار سرمایه، هرچند در شکل ضعیفی وجود داشت، بدست مردم فروپاشید، ساختار سرمایه هرچند صنعتی نبود و سنتی بود و ترکیبی از فئودالیته، بخش صنعت و ترکیبهای مختلف دیگر بود، بهمراه شاه و اطرافیانش فرو ریخت، یعنی فرضا گفتید صنایع بند الف یعنی صنایع بزرگ مطلقا ملّی است، صنایع بند ب در گرو بانک ملی باشد و صنایع بند ج هم نوعا ملی باشد. تازه در اداره صنعت هم گفتهاید باید در دست انجمن اسلامی باشد، یعنی کلا تکنوکرات را ذلیل دست کارگر کردید. مثلا کارخانه سیمان فارس که قبل از انقلاب تأسیس شده است، این کارخانه در ابتدا دویست تُن سیمان در روز تولید میکرد و تا روز پیروزی انقلاب تولیدش در عرض 20 سال؛ (از زمان تأسیس که سال 1335 باشد تا فرضا سال 1355 یا 1357) به 3هزارتن؛ یعنی پانزده برابر ظرفیت اولیه ارتقاء یافت، در حالیکه تعداد کارگرانش هزار نفر بود، پس از انقلاب تعداد کارگر در عرض پنج سال به سه هزار نفر رسید، اما حجم تولید روزانهاش از سههزارتن -با اینکه دیگ همان دیگ سههزارتنی است- به هشتصد تن در روز؛ یعنی کمتر از 13 رسید، حال اگر تناسب نرخ کارگر با سرمایه را در قبل و بعد از انقلاب بسنجیم، نرخ کارگر شدیدا بالا رفته است و اصلا قابل قیاس هم با قبل از انقلاب نیست.
2/1/4. قابل علاج نبودن گرانی بعلت تقابل گستاخی انقلابی با معادلات سرمایه
بنابراین «گرانی» معلول اختلاف بین گستاخی انقلابی و نظام سرمایهداری هست. این گرانی هم قابل معالجه نیست و در واقع ناهنجاری بین دو انگیزه است. مردم پس از آنکه شما آنها را به گستاخی رساندهاید و گفتهاید که کرامت انسان اصل است، تحقیر را نمیپذیرند. درست است که یک فرد ممکن است دنبال زندگی تشریفاتی و اشرافی نباشد ولی تحقیر را نیز از ناحیه سرمایه نسبت به خانواده خود نمیپذیرد و در یک سقفی میایستد. اینطور نیست که بگوید اگر خانوادهام تحقیر شد من آنرا میپذیرم. چرا؟ زیرا دولت کنونی، دولت زمان شاه نیست و این فرد نمیتواند محیط را مطلقاً تخطئه نماید؛ لذا پذیرش محیط به صورت نسبی منشأ این میشود که این فرد نیز بپذیرد باید یک حداقلی را دارا باشد.
ممکن است بگوئید اگر این جهت تقاضای مؤثر نباشد، چگونه میتواند منشأ گرانی شود؟
در پاسخ اینکه گاهی تقاضای مؤثر را در خود نظام سرمایهداری ملاحظه میکنید که میگوید تقاضای مؤثر از آن کسی است که پول دارد؛ حق مصرف از آن کسی است که پول دارد. حال اگر آن کسی که پول ندارد، تحقیر را بپذیرد؛ یعنی بگوید: این مصرف، حق من نیست، در واقع این فرد تسلیم نظام سرمایهداری شدهاست. امّا اگر تحقیر را نپذیرد حتی با گرفتن وام با مشکلات زیاد سعی میکند مثلاً مهمانی را به هر نحوهای که هست ترتیب دهد. قبل از انقلاب مثلاً سال 1350 با قطار درجه سه چوبی به مشهد میرفتند، اصلاً سفر به مشهد با هواپیما به مخیّله ایشان خطور نمیکرد، ولی الان مردم عادی توقع سفر با هواپیما را دارند. این به معنای بالارفتن گستاخی انقلابی است.
بحران اقتصادی آنجایی است که انتظارات بالا رود. وقتی انتظارات بالا رود، مزد کارگر نیز بالا میرود. با بالارفتن مزد کارگر، بیکاری نیز بیشتر میشود؛ یعنی کارگر بیکار است و مزد ارزان هم قبول نمیکند. حدوداً در سال 1350 مزد استاد بنّا 15تومان، شاگرد بردست او 6 الی 7تومان و کارگر ساده بین 4 الی 5تومان بوده و گوشت نیز کیلویی 40تومان بودهاست؛ یعنی مزد دو روز یک استاد بنّا برابر یک کیلو گوشت نبودهاست. امّا امروز حقوق یک استاد بنّا 6هزار تومان و گوشت کیلویی 2هزار تومان است؛ یعنی حقوق او برابر با 3کیلو گوشت است. پس چون که گستاخی دارد و تحقیر را نمیپذیرد لذا بیشتر مصرف میکند. علّت این گستاخی نیز این است که خانواده او میگویند مگر ما آدم نیستیم که مصرف کنیم؛ اما زمان قدیم قبول داشتند که تعریف آدم را طبقاتی کنند. به علت همین طبقاتی بودن جامعه، سوارشدن در قطار درجه سه چوبی برای فرزند یک خانواده ذوق داشت. امّا اگر امروز یک فرزند را با قطار درجه سه به مسافرت ببرند، علاوه بر اینکه ذوق ندارد از پدر خویش نیز ناراحت میشود. ابتدا سفر با هواپیما را هرچند به شوخی مطرح میکند ولی بعد توقع خواهدداشت. یک بنّا در گذشته آجر روی هم میگذاشته و الآن هم فرقی با گذشته نکرده و فنیتر نشدهاست؛ ولی میگوید حقوق من 6هزار تومان است. اگر تنها گوشت را به عنوان واحد بگیرید (نه طلا را) ببینید که چه اندازه با قبل تفاوت دارد.
بنابراین گرانی در ایران قابل علاج نیست، مگر اینکه نظام سرمایهداری کنار برود، چون این فقط سرمایهدار و کارخانهدار نیست که مجبور میشود در قیمت کالا، نرخ مزد کارگر بیرون از کارخانه را بپذیرد، بلکه خود دولت هم در دستگاه خدماتیاش همینگونه میشود؛ یعنی خود دولت هم مجبور میشود به کارمندان سادهاش حقوق بالا بدهد، چون به خط فقر نگاه میکند و حقوق کارگر را بالا میبرد.
5. اثر پنجم: مسئله رُشوه
ریشه رشوه در همین ناهنجاری اقتصادی است، نه در بیعُرضگی مدیر، لذا در همه جا رد پای رشوه را میبینیم، البته میشود در تحلیل چشم را روی هم بگذاریم و مانند بعض مسئولین این گونه بگوئیم اگر رشوه هست، موردش را معرفی کنید. اگر اجازه بدهند تا نمونهبرداری و آمار تهیه شود و آزادی عمل در اعتراف به رشوه وجود داشته باشد، آن وقت معلوم میشود که چقدر رشوه وجود دارد.
اساسا رشوه در نظام سرمایهداری یک چیز معقولی است. رُشوه در نظامی که ناهنجاری دارد؛ یعنی دو قطب در آن وجود دارد، یک امر قهری است؛ یک قطب، قطب ارزشی که میگوید ارزش برای انسان است، این قطب گستاخی انقلابی درست کرده است، مردم هشت سال کشته دادهاند، این قطب میگوید یک موی کوخنشینان به کل کاخنشینان میارزد، این مسایل ولو برای بیدینها محیط را گُستاخ کرده است، این قطب میگوید جلوی تکنولوژی آمریکا میایستم و با خون میجنگم، به شاه گفته «خون بر شمشیر پیروز است»، این مسایل که چیزهای سادهای نیست، علاوه بر همه اینکه این قطب به مردم گستاخی در مصرف داده است؛ یعنی یخچال را در تعریف فقر وارد کرده (نه سبو را) مثلا کسی که تولید فنی نداشت آب را با سبد خنک میکرد، شغل او شغل ساده بود، مصرف او هم مصرف ساده بود. یعنی شغل او کاردستی و غیرفنی بود سبو هم با کاردستی و غیرفنی درست میشد، حالا یخچال چیزی نیست که با کاردستی درست بشود، احتیاج به کارفنی کارخانه دارد. کار این آقا در روستا کار سادهتر از قبل هم شده، یعنی میرود به جهاد میگوید بیا زمین مرا شخم بزن، بیا دیسک بزن، بیا بذر بپاش و من فقط یک آبیاری میکنم. خود را مالک محصول میداند! هیچ سرمایهای هم برای خرید زمین نگذاشته، مدیریت او هم مدیریت بسیار ضعیفی هست، به نحوی که فقط «اطلاع» میدهد نه اینکه مدیریتِ بخشی از کار جهاد است. اسم آن را حتی مدیریت فنی خرد هم نمیشود گذاشت.
خوب، حالا در تعریف ثروت قبل از سا 55، 54، در تعریف ثروت حتما یخچال مطرح بوده که حتما و قطعا قبل از سال 48 کسی جز ثروتمندان یخچال نداشتند. متوسطین جامعه در سالهای 48 که قیمت نفت بالا رفت و پول در نظام توزیع ریخته شد، متوسطین هم یخچال دار شدند ولی روستائیان که یخچالدار نبودهاند! ولی الان یخچال، کولر، جاروبرقی، رختشویی، چرخگوشت، جای جارو و لگن رختشویی و سبو و کلیه وسایل و ابزار آلات ساده خانه را گرفت.
حال از موضوع مردم نه از موضع علت ناهنجاری، به مداقه پیرامون مسئله رشوه می پردازیم. مردم مبتلا به کسانی هستند که بجای خدمت به مردم، درخواست رشوه میکنند. در حالیکه این درخواست در محیطی واقع میشود که مردم میبینند دولت، ارزش خدمات دولتی را از چند راه از آنان اخذ میکند، یکی اینکه نفت بفروش میرسد و خرج کارکنان دولت میشود، دوّم اینکه؛ هزینه خدمات دولتی در هر قسمتی که ارایه میشود، از مردم گرفته میشود و هر روز هم قیمت آن بالا میرود، پول تلفن، آب و... مرتبا ارزش خدمات بالا میرود و هزینه آن مستقیما از مردم گرفته میشود. پس هم پول نفت و منابع طبیعی جامعه دریافت میشود و هم مستقیما اجرت دریافت میشود و هم بهصورت غیر مستقیم رشوه دریافت میشود، علاوه بر اینها مالیات را هم دریافت میکنند، بنابراین مردم از چهار طرف هزینه میکنند، تازه خود این نحوه دریافت اجرت خدمات هم شیوه خوبی ندارد، مثلا شرکتهای وابسته به دولت، برای آب، مانند شرکت فاراب در شیراز، شرکتی -زیر نظر جهاد، سازمان آب و...- جهت توزیع آب درست کردهاند، آنگاه رسما به مالک یک زمین میگویند چقدر از زمینت را بما میدهی تا ما آب را تا زمین شما هم بکشیم. کشاورز میگوید مگر این سد تصویب نشده که در اینجا ساخته شود، میگویند، چرا! تصویب شده است، کشاورز میگوید مگر اینجا ساخته شود، میگویند، چرا! تصویب شده است، کشاورز میگوید مگر این سدّ برای آبرسانی به زمینها کانال کشی نشده است، میگویند بله، اما این آب به زمین شما نمیرسد، مگر اینکه از قبل سهم ما را معین کنید. حال اگر بگوییم آیا شما هم خان موضوعی شدهاید؟! یعنی خان آب شدهاید؟ میگویند بله، خانبودن ما ثبت هم شده است، ما 2400 کارمند داریم که باید بهرحال بگونهای خرج اینها را دربیاوریم. لذا باید یا نقدی یا جنسی، یک چیزی را بما تحویل بدهید.