در وبلاگ مهندسی توسعه نظام اجتماعی مباحثی به جهت پاسخ و رد این شبهه که، اسلام در زمینه مهندسی سیستم های اجتماعی حرفی برای گفتن نداشته و مانعی برای توسعه اجتماعی است! مطرح می شود. محتوای مطالب بمنزله مواد خام و اولیه و پیش نویس هایی است که نیاز بیشتری به تدوین و تطبیق و توضیح دارد. لذا پیشاپیش از وجود مشکلات تایپی و ویرایشی و ظاهری عذر خواهی می نمایم.
1. انتقام سخت و الزامات و موانع آن
نه فقط چهرهی مردمی که در تشییع پیکر حاج قاسم شرکت کردند که حتی حالتِ عابرانی که اخبار سیما با آنها مصاحبه کرد، یک تصویر واضح و واحد را نشان میداد: ترکیبی از حزن همگانی و خشم دستهجمعی در یک ملت. چنین ترکیبی معمولاً وقتی ساخته میشود که شخصیت و هویتِ یک جامعه ضربه خورده باشد. جامعهای که با انقلاب اسلامی، تغییر هویت داده و نفرت از اجنبی/ظالم/مستکبر/کافر و مبارزه با آن، به بخشی اساسی در وجدان عمومیش تبدیل شده.
اگر خمینی کبیر با ساقطکردن شاه، نوکر امریکا را از ایران بیرون کرد و عملاً «دو گانه شرق و غرب مادی» را به «دوگانه اسلام استکبار» تغییر داد، این بدان معناست که نظام اسلامی، مهمترین ملاک مشروعیت و هویت خود و جامعه را به ایجاد امنیتِ «سیاسی، فرهنگی، اقتصادی» برای کلمه توحید در مقابل حملاتِ «بتپرستی و جاهلیت مدرن» (دینِ دنیاپرستی) تعریف کرده؛ پس به حکم فطرت، وجدان مستضعفین عالم به سوی انقلاب معطوف شده و مرزهای جمهوری اسلامی عملاً تا قلوب ستمکشیدهی آنها تسری یافته. لذا رهبری برای حفظ و تداوم میراث امام، بخش بزرگی از قدرت امریکا در منطقه را نیز از خاورمیانه بیرون کرد و به تعبیر مکرر امریکاییها، ایران یک «نظام انقلابی» باقی ماند و به یک «بازیگر مسئولیتپذیر در دهکده جهانی» تبدیل نشد.
روشن است که مهندس تداومِ این دوگانه اسلام استکبار در مقیاس منطقه و در عرصه سیاسی و نظامی و امنیتی و بزرگترین چهرهی کف میدانِ این درگیری، کسی نبود جز حاج قاسم سلیمانی که هویت امریکا در خاورمیانه را عملاً لگدکوب کرد و لذا بعد از شهادتش، ترامپ پرچم امریکا و نماد هویت ایالات متحده را توییت کرد. پس ریختهشدن خون حاجقاسم قویترین برهان عملی بر انقلابیماندنِ نظام جمهوری اسلامی و خلوص رهبری و همکارانش در تداوم چهلسالهی هویتی است که بر مبنای درگیری اسلام با کفر و استکبار تعریف شده و البته به همین دلایل، مقیاس ضربه دشمن، در سطح ضربه به هویت انقلاب است.
از این منظر، تصمیم امریکا از مکر پیچیده ای ناشی میشود: بعد از شکستهای مکرر (تسلیمنشدن ایران در برابر شدیدترین تحریمها، تحقیر شدن امریکا پس از رد میانجیگری ژاپن، افتضاحِ بیپاسخگذاشتن اسقاط پهپاد، شکستِ موجسواری بر اعتراضات آبان و...) که در برآیند خود معنایی جز دست برتر ایران در جنگ ارادهها ندارد، بهترین گزینه میشود هدفگرفتنِ همان هویت ملی که حاجقاسم سالها آن را نمایندگی میکرده. اینجاست که به زعم دشمن، نظام تصمیمگیری در ایران، میان دو محذور «پاسخ متناسب با ضربه هویتی و در نتیجه احتمال بالای آغاز جنگ» و «پاسخ نامتناسب با ضربه هویتی و در نتیجه پذیرش برتری امریکا در جنگ ارادهها» گرفتار میشود.
نتیجه دعوت به تمرین دستهجمعیِ انتقام؛ در چالش با کارشناسی مادیِ مخالف انتقام
براساس اصول الهی و مکتبی شهید سلیمانی، انتقامی که واقعا سخت نباشد، نه تنها هویت انقلابی ملی را دچار سرشکستگی خواهد کرد بلکه دست برتر در تعیین میدان و قواعد درگیری را در اختیار امریکا قرار خواهد داد. در واقع این یک موقعیت درجه یک در جهت «تمرینِ دستهجمعیِ انتقام گسترده» برای حفظ و ارتقاء هویت انقلاب است؛ چیزی که توانمندی یک جامعه دینی در انجام آن، حرکتش را در جهت «ظهورمنتقم» با سرعتی تصاعدی بالاخواهد برد.
اما نباید در این میان بزرگترین مانع انتقام را به فراموشی سپرد: محاسبات کارشناسی مادی که هنگام تصمیمگیری به نرخ دلار، میزان صادرات و واردات تکنولوژی و سرمایه، خطراتِ متوجه به زیرساختهای توسعه، بمباران و از بینرفتنِ میلیاردها دلار و دههها تلاش برای سازندگی و وابستگی مردم به سبک زندگی و رفاه غربی اشاره میکنند. یعنی همان چالشی که نقش اصلی را در پذیرش قطعنامه و نوشیدن جام زهر توسط امام راحل داشت و بدلیل عدم تمرکز نخبگان بر یافتن پادزهر، همواره جمهوری اسلامی را در ایجاد امنیتِ «فرهنگی و اقتصادی» برای کلمه توحید، دچار چالش کرده و مانع تسرّی دوگانه اسلام استکبار از عرصه سیاسی، به عرصه فرهنگی و اقتصادی شده. اما سرپیچی از این محاسبات و قبول ریسک برای گسترش دایره انتقام و نیفتادن در دام آمریکا برای واکنش محدود و تصنعی، همان چیزی است که میتواند ما را از این مدار بسته نجات دهد و با شکستن ابهّت توصیههای کارشناسی مادی، فضا را برای نقد و تغییر و جایگزینی آنها فراهم کند.
خلاصه اینکه: تاریخ، معطل ماست تا موانع پیچیدهی خونخواهی را بشناسیم و مردِ انتقامِ گسترده شویم و آدابدانِ خونخواهیِ همهجانبه؛ که اباجعفر علیهالسلام فرمود: «به خدا قسم [گرچه] قاتلان اباعبدالله کشته شدند [اما] هنوز خونخواهی حسین انجام نشده است» (کاملالزیارات/ص63)
منابع و ماخذ:
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه
3. امام سجاد (ع) مناجات شعبانیه
4. خامنه ای. سید علی. بیانیه گام دوم انقلاب 1397
5. همان. بیانات در 27 دی 1398
6. سلیمانی. قاسم. وصیت نامه . نشر بسیح 1398
7. قولویه قمی. کامل الزیارات. ص63
8. عسکری. مرتضی. سقیفه. قم. دانشکده اصول دین. 1399
9. امینی. عبدالحسین ترجمه الغدیر. قم. بعثت. 1370
10. حیدری. صادق. ساختارهای اجتماعی قاتل امام ساختارهای اجتماعی برانداز. قم نشر سفیر صادق 1399
صدوق. مسعود. گفتمان انقلاب اسلامی. قم. نشر ولی عصر 1395
2. تحلیلی نوین از مکتب سلیمانی
در مطالب گذشته گفته شد که «قبیله محوری» (به عنوان روابط سیاسی حاکم بر جهان در آن دوران) نقشی اساسی در فراموشی و به انزوا بردن ایام الله ی همانند غدیر داشت و موجب هجوم به خانه وحی و در نتیجه شهادت حضرت زهرا (س) شد. در تایید این مهم، وقتی یکی از جوانان ایرانی از «حذیفه» ـ استاندار مدائن در زمان حکومت امیرالمومنین(ع) ـ میپرسد: «این اصحاب رسول خدا که صحیفه ملعونه را نوشتند چه خصوصیتی در آنها بود که همه مردم به سبب اینان نظرشان عوض گردید و دگرگون شدند؟» حذیفه پاسخ داد: «آنان رؤسای قبائل بودند که عده زیادی از مردم با آنان بودند و اطاعتشان میکردند».
در زمانی که روابط سیاسی حاکم بر جهان به دست شرق و غرب مادی و دنیاپرست افتاده بود، یوم الله 22 بهمن رقم خورد و این روابط مادی را شکست و لذا «فرعونهای آرمیده در تخت قدرت» احساس خطر کردند و بر حذف فیزیکی انقلاب از طریق روابط و تخصص و علمِ حاکم بر «جنگ» متمرکز شدند که سختافزارهای نظامی پیچیده و گرانقیمت در آن محوریت داشت.
اما با وجودِ عدم بهرهمندی ایران از سخت افزارهای نظامی پیچیده، توانستیم انگیزههای شهادت طلبانه را به منشأی برای تغییر در روابط نظامی و جنگی موجود تبدیل کنیم و آن را عامل پیروزی خود قرار دهیم. البته این بدان معنا نیست که با وجود شهادتطلبی به ابزار نیاز نداریم بلکه شهادتطلبی ابزار جدیدی برای خود تعریف میکند؛ به عنوان مثال وقتی عنصر شهادتطلب با ابزار سادهی «موتورسیکلت همراه آرپیجیزن» ترکیب شد، توانست کارآمدی یک تانک پیشرفته را خنثی کند.
تغییر در طراحی نقشههای عملیاتی نیز از جمله عناصر دیگر رقم زننده موفقیتهای ما در جنگ تحمیلی بود به عنوان مثال: به جای حمله به خط اول دشمن، خط دوم و سوم او را مورد هجوم قرار دادیم. البته این کار بسیار پر ریسک، نیازمند به اطلاعات دقیق از جغرافیای تحت تسلط دشمن بود و به همین دلیل خود فرماندهان در اطلاعات عملیات و بررسی خطوط دشمن حضور پیدا میکردند تا در این عملیاتهای بیسابقه و پرخطر، شخصا هدایت نیروهای خودی را به عهده بگیرند. البته این نوآوریهای معجزگون، برخاسته از تجارب میدانی بود و تبیین آن، نیازمند بررسیهای عمیق و مدیریت صدها پایاننامه است.
علیرغم تحقق ایام الله در جنگ تحمیلی با مکانیزم فوق، نظام اسلامی در نهایت ناچار به قبول قطعنامه 598 شد و حضرت امام جام زهر را نوشید.
به نظر میرسد علت محوری پذیرش قطعنامه این بود که تجربههای موفق ابتدای جنگ، در مقابل دانش نظامی و کلاسیکِ متداول که هم استدلالش، هم ساختارهایش و هم سختافزارهای متناسب با آن موجود بود، نتوانست خود را تئوریزه کند و پایدار بماند و قابل انتقال به سطوح مختلف رزمی بشود. لذا در قالب ابداعات و تجربیات شخصی فرماندهان باقی ماند و بعضا با شهادت آن فرمانده از بین میرفت.
بالاتر از آن، سایر عرصههای اداره نظام در اقتصاد و فرهنگ را نیز با این نحوه جنگ هماهنگ نکردیم. لذا سازمان برنامه و بودجه به عنوان مرکز محاسبات کشور اعلام کرد هزینه برای ادامه جنگ نداریم! یعنی وقتی نرمافزار اداره کشور، مادی بود و حوزه و دانشگاه نتوانستند نسخهای متناسب با آرمانها در اختیار نظام قرار دهند، وجود موارد زیادی از اخلاص و سادهزیستی مسئولین و فرماندهان ما در دهه 60 نیز نتوانست مانع قبول قطعنامه و نوشیدن جام زهر توسط امام(ره) شود.
با توضیحات فوق، تفسیری نخبگانی از تاکید رهبری بر « شجاعت توام با تدبیر حاج قاسم» و همچنین « مکتب سلیمانی» شکل میگیرد. در واقع مکتبِ حاج قاسم سلیمانی، شکستنِ معادلات کلاسیک جنگ و حفظ و ارتقای آن تجارب میدانی موفق و تکیه بر آنها بود؛ آن هم در زمانی که به دلیل تئوریزه نشدن آن تجارب، بسیاری از همرزمان او مبتلا به تخصص متداول جنگی شدند. آن بزرگوار با سازماندهی نیروهای مردمی شهادتطلبِ در منطقه، مهندس و معمار محور مقاومت در بعد امنیتی و نظامی شد و توانست با هزینهای ناچیز، ابهت امریکا و هزینههای چند تریلیون دلاری آن در نقاط مختلف منطقه را به صورت همزمان ناکارآمد کند.
البته این تجارب هنوز به علم و فرمول و قاعده تبدیل نشده و قابلیت بالایی برای انتقال و تعمیم پیدا نکرده و قائم به اشخاص محدودی است. به همین دلیل شهادت چنین ارکانی، آسیبهای جدی وارد میسازد و لذا باید گفت بخش اصلی ادامه راه حاج قاسم، تئوریزه_کردن تجربیات بینظیر او و همرزمانش و سپس تعمیم آنها به سایر عرصههای اداره کشور است؛ به نحوی که شکستن معادلات و محاسبات_مادی و طراحی محاسبات و معادلات_الهی در فرهنگ و اقتصاد را نتیجه دهد و یوماللههای بعدی را محقق کند.
در زمانی که روابط سیاسی حاکم بر جهان به دست شرق و غرب مادی و دنیاپرست افتاده بود، یوم_الله 22 بهمن رقم خورد و این روابط مادی را شکست و لذا «فرعونهای آرمیده در تخت قدرت » احساس خطر کردند و به عادت کفار (لَئِنْ لَمْ تَنْتَهُوا لَنَرْجُمَنَّکُمْ) و در اولین گام، بر حذف فیزیکی انقلاب متمرکز شدند.
اولین مواجهه نظام اسلامی با ابرقدرتها، در موضوع درگیری با روابط و تخصص و علمِ حاکم بر «جنگ» بود که سختافزارهای نظامی پیچیده و گرانقیمت در آن محوریت داشت. اما با وجودِ عدم بهرهمندی ایران از سخت افزارهای نظامی پیچیده، توانستیم انگیزههای شهادت_طلبانه را به منشأی برای تغییر در روابط نظامی موجود تبدیل کنیم و آن را عامل پیروزی خود قرار دهیم.
توضیحات فوق، تفسیری منطقی از تاکید اخیر رهبری بر «مکتب سلیمانی» شکل میگیرد. حاج قاسم سلیمانی کسی بود که توانست در برابر هجمههای دکترین نظامی متداول که زمینه وابستگی به شرق و غرب را فراهم میآورد، تجربههای موفق دفاع مقدس را روزآمد کند و ارتقا دهد و ابهت امریکا و هزینههای چند تریلیون دلاری آن در نقاط مختلف منطقه را به صورت همزمان ناکارآمد کند و یوم اللههای دیگری را رقم بزند.
اما چه شد امریکا جرأت یافت سردار سلیمانی را «رسماً و علناً» به شهادت برساند؟ به نظر میرسد همان عوامل انزوای ایّام الله، سبب وقوع این مصیبت گردید: وقتی دشمن مشاهده کرد که بخشی از مردم با فاصله دو سال در سال 96 و 98، در اعتراض به ناکارآمدیهای اقتصادی به خیابان آمدند، احساس کرد که پایگاه مردمی نظام آسیب دیده است. از طرف دیگر، نحوهی موضعگیری نخبگان دینی سیاسی عراق پس از هجوم امریکا به پایگاه حشد الشعبی و همچنین پس از ورود نیروهای مردمی به سفارت آمریکا، زمینهی دومی برای چنین جنایتی فراهم کرد.
پس ادامه مسیر حاج قاسم(ره) و تحقق انتقام سخت، وابسته به رفع موانع ذکر شده و تئوریزه کردن تجربیات بینظیر او و همرزمانش است؛ یعنی باید این تجارب، به علم و فرمول و قاعده تبدیل شود تا این قواعد به سایر عرصههای اداره کشور تعمیم پیدا کند؛ به نحوی که شکستن معادلات مادی (جهادکبیر) و طراحی محاسبات و معادلات الهی در عرصه اقتصاد و فرهنگ را نتیجه دهد تا نظام اسلامی قوی شده و یوماللههای بعدی را محقق کند.
خلاصه محورهای شخصیتی شهید سلیمانی در جهت تبیین و تئوری سازی مکتب نوین سلیمانی به شرح ذیل است:
الف: اکنون با اتکا به تجارب دفاع مقدس ، حیاتی جدید در عرصه نظامی و امنیتی رقم زد و با تکیه بر شهادتطلبی، تعریفی نوین و الهی و کارآمد را از سبک زندگی دفاعی در مقابل نظامیگریهای مدرن و سختافزارمحور به نمایش گذاشت.
ب: شهید سلیمانی با دفاع از اماکن رحمت و مراکز تولید و توزیع معنویت، انتهای زندگی دنیاییش را هم به زیارت همه آنها ختم کرد و قلههای رحمت و معنویت در آسمان و زمین را در آغوش پر از خون خود کشید
ج: شهید سلیمانی همانند مقتدایش (که خامنهای بود) و محبوبش (که ملت ایران بود) گُردهی کفر و بتپرستی مدرن را در بخش نظامی و امنیتی شکست و با آن چشمان بیخواب از مجاهدت، نگران نخبگان ایران است که آیا راهش را در کمک به رهبری و ملت ادامه میدهند و گردهی بتپرستی مدرن را در بخش اقتصادی میشکنند یا نه؟
د: حفاظت امنیتی و نظامی از مومنان در برابر کفر و نفاق را مدیریت کرد و آن را از ایران به خاورمیانه گستراند
برخی اصول مکتبی شهید سلیمانی نیز به براساس بیانات مقام معظم رهبری و در تطبیق با بیانیه گام دوم به شرح ذیل است.
اصل اول: عرفان خون و شهادت: اصالت پیروزی خون بر شمشیر در مکتب حضرت امام (ره)
اصل دوم:اعتقاد، یقین و قاطعیت الهی، راسخ و بدون کوچکترین اضطراب، تردید و تزلزل
اصل سوم: مجاهده، ایثار و خطر پذیری در مسیر اهداف و آرمانهای الهی و انقلابی
اصل چهارم: تحرک سازمانی در عالیترین مرتبه
اصل پنجم: ساده زیستی، مردمی بودن و زندگی مومنانه همراه با عدم تظاهر و ریا
اصلششم: عدم وابستگی به حزب و جناح خاص در عین انقلابیگری
اصل هفتم: شجاعت و تدبیرِ توأمان، در عرصه نظامی و میدان سیاست
اصل هشتم: اخلاص و مراقبت بر حدود شرعی همراه با تسلط در عرصه نظامی
اصل نهم: پایبندی به خطّ مبارک و نورانیِ امام (رضوان الله علیه) و رهبری معظم انقلاب.
اصل دهم: مقاشهادت او، زنده بودن انقلاب در کشور ما را به رخ همهی دنیا کشید. (مقام معظم رهبری مدظله)
شهید سلیمانی در افق بیانیه گام دوم انقلاب
1. ثمره یک چله پر افتخار!
2. پدیدهای زنده و با اراده و دارای انعطاف
3. پدیدهای تجدید ناپذیر و غیر منفعل
4. مدافع نظریه نظام انقلابی
5. پدیدهای بشدت حساس به مرزبندیها و خطوط قرمز
6. جوانمردی با مروت انقلابی
7. صادق، صریح و مقتدر
8. مجاهدی انقلابی در گستره منطقهای و جهانی
9. حضور نمادین در تقابل دوگانه اسلام و استکبار
10. تبلور عینی و ملموس اصل ما میتوانیم
11. یکی از عناصر پیشران حرکت جهانی اسلام
12. دارای بینش سیاسی در مسائل کلان منطقه و بینالملل
13. مدیری خردمند، جهادی و با اخلاص
14. انسانی معنوی، عارف و وارسته از پیرایههای مادی
15. مرد میدانهای سخت دوران دفاع مقدس و بعد از آن
16. نماد پرابهت و باشکوه و افتخار آمیز ایستادگی در مقابل زورگویان و مستکبران جهان
17. موثر در انتقال سلاحهای پیشرفته ایرانی به نیروهای مقاومت
18. برخوردار از نگاه و روحیه انقلابی و عمل جهادی
19. معتقد به استفاده از نیروهای مستعد و جوانان
20. موثر در شکستن محاصره تبلیغاتی دشمن
21. منیع الطبع با دستانی پاک و دلی نورانی و برخوردار از طهارت اقتصادی
22. موثر در تحرک نهضت بیداری اسلامی بر اساس الگوی مقاومت در برابر سلطه آمریکا و صهیونیست
23. نمادی موثر در جهاد همه جانبه و هوشمندانه با سبک زندگی غربی
چکیده:
شاکله پدیده مکتب و مدرسه درس آموز شهید سلیمانی بعنوان یکی از جریانات و ایام الله تاریخ تشیع و واجب های فراموش و مغفول مانده و چرائی و چیستی و چگونگی شناخت این مکتب در گستره ای از تاریخ تشیع و فرهنگ انقلاب اسلامی ملاحظه شده و در ادامه موانع و الزمات انتقام سخت و چگونگی تمرین جمعی امت برای این انتقام در عرصه نرم افزاری بر اساس مقیاس جامعه شناسی الهی مورد دقت قرار گرفته است.
کلیدواژه
ایام الله تاریخ. مکتب سلیمانی. انتقام سخت. بیانیه گام دوم
مقدمه
مکتب سلیمانی آغازی است دوباره بر یادآوری ایام الله های فراموش شده تاریخ تشیع و اینکه عواقب فراموشی ها و غفلت ها چه بر سر امت و تمدن اسلامی آوره و می آورد تاریخ در تکرر دائمی خود چه جانهای عزیزی را به مسلخ برده است. این مقاله تقدیم می شود به ابرمرد تاریخ و بزرگمعلمِ «عرفان حماسه محور» و «اخلاق و تهذیب انقلابی» و «معنویتِ جهادبنیان»، آن برپادارنده شور حسینی امام روح الله الموسوی الخمینی؛ و تقدیم به شهید یک و بیست دقیقهی همهی شبهای جمعه که با قرار گرفتن در نوک پیکان درگیری با کفر مدرن، قلههای معنویت جهادی و عرفان انقلابی را در نوردید و دل ملت ایران را با خود بُرد که وقتی از او پرسیدند چرا سخت مراقبی تا هیچ علقهای به دنیا پیدا نکنی، گفت: «ماموریتهایی به عهده من است و کارهایی دارم و جاهایی باید بروم که اگر کمترین وابستگی به دنیا باشد، نمیتوانم انجامشان دهم» و تقدیم به ملتی که عشقش به حاج قاسم را فریاد زد و در صورت شجاعت نخبگانش برای تبیین حقایق، با لوازم این عشق بیدریغ آشنا خواهد شد و خواهد فهمید که رفتن به سوی فرج و ماموریت زمینهسازی برای ظهور مولایش، با وابستگی به الگوی مصرف دنیاپرستان سازگار نیست .
تقدیم به به شخصیتی که در وصیتنامهاش همین فراز مناجات شعبانیه (ما اظنّک تردّنی فی «حاجهٍ» قد افنیت عمری فی طلبها منک) را به زبان شیرین خودش ترجمه کرد:
عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن است کسی که چهل سال بر درت ایستاده است را نپذیری؟ ... عزیزم! من از بی قراری و رسواییِ جاماندگی، سر به بیابانها گذاردهام؛ من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان میروم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بستهام، تو خود میدانی دوستت دارم. خوب میدانی جز تو را نمیخواهم. مرا به خودت متصل کن.
1. مکتب مقاومت در گذر ایام الله تاریخ
مقام معظم رهبری در 27 دی ماه 1398 در خطبه های نماز جمعه پس از شهادت حاج قاسم و پاسخ موشکی سپاه به موضوع ضرورت یادآوری و توجه به ایّام الله و جلوگیری از فراموشی آن در غبار اتفاقات پرداخته و فرمودند ایّام الله روزهای ظهور غلبهی دستگاه خدای متعال است که در آن دست قدرت خداوند دیده میشود و این اتفاق و شهادت حاج قاسم و تشییع باشکوه ایشان در کشور و منطقه و انعکاس جهانی آن، یکی از روزهای و مصادیق ایام الله است … هیچ مسئله ای نباید آن روزهای بهیادماندنی را تحت الشعاع قرار دهد. ایشان لازمه درک عمیق، ارزش گذاری و قدردانستن ایام الله را این حقیقت برشمردند که باید به حاج قاسم عزیز و ابومهدی عزیز به چشم یک فرد نگاه نکرد بلکه باید آنها را یک مکتب، یک راه و یک مدرسه درس آموز دید.
با این بیان به نظر می رسد ضرورت توجه به ایام الله و علل فراموشی و عواقب آن مساله مهم و اساسی می باشد. این سوال در ذهن رقم می خورد نکند عدم توجه به ایام الله علت این همه مصائبی باشد که در طول تاریخ بر ما رقم خورده یا رقم خواهد خورد.! با این معیار مروری خواهیم داشت به ایام الله در گذر تاریخ و تاثیر عدم توجه به این موضوع در مصائب و اتفاقاتی که بر این امت و خصوصا جامعه شیعه وارد گردیده است.
1/1. ایام الله غدیر واجب فراموش شده
عبدالله بن عمر در یکی از گفت و گوهایش با امیرالمومنین(ع) خطاب به حضرت میگوید: «قریش چطور تو را دوست بدارد در حالی که در جنگ بدر و احد 70 نفر از بزرگان و اشرافشان را به قتل رساندهای؟!» و این گونه با صراحت به روابط سیاسی آن دوران اشاره میکند. حضرت نیز در پاسخ شعری میخواند: «ما ترَکت بدرٌ لنا مَذیقاً / و لا لنا من خلفنا طریقاً». به تعبیری میفرمایند جنگ بدر همه پلهای پشت سر ما را خراب کرد تا به جاهلیت برنگردیم. همچنین از امام سجاد(ع) پرسیدند که چرا قریش با امیرالمومنین(ع) دشمن بود؟ حضرت پاسخ داد: «امیرالمومنین(ع) کسانی از قریش را که وارد جنگ شدند، کشتند و آنان که در جنگ نبودند را به عاری و ذلّت کشاندند.» این روند تا آن جا پیش رفت که یزید ملعون گفت: «کاش بزرگانم که در بدر کشته شدند بودند و میدیدند چه انتقامی گرفتیم؟» پس حضرت به تبعیت از نبیاکرم(ص) به جنگ روابط اجتماعی و سیاسی جهانی رفتند و از صاحبان آن روابط خون بر گردن گرفتند.
نبی اکرم (ص) بوسیله کمک و حمایت امیرالمومنین (ع) با روابط اجتماعی مادی حاکم درگیر می شوند. لذا همه کسانی که با نهضت نبوی مناصب و مشتهیات خود را از دست داده بودند، احساس میکردند با این انقلاب، فرمانشان دیگر جریان نمییابد و کم کم زیردستانشان جرئت مقابله با آنان پیدا میکنند. لذا مدت ها قبل از رحلت پیامبر (ص)، برای تشکیل امت نفاق تلاش کردند و پس از رحلت ایشان، از فرصت پیش آمده استفاده خود را نمودند و میوه مد نظر خود را چیدند و سقیفه را رقم زدند و در نتیجه نه تنها همه اتمام حجت ها و مظاهر قدرت الهی فراموش گردید بلکه تا جنایت شهادت حضرت زهرا(س) نیز پیش رفتند.
اساسا سقیفه بنی ساعده، صرفا یک سایهبانی که زیرش چند نفر جمع بشوند نبود بلکه مظهر روابط اجتماعی قبیلهمحور بود. «سقیفه» مرکز تصمیمگیری فرهنگِ قبیلهمحور نسبت به اوضاع «مدینه» بود. در برخی از روایات منقوله ائمه معصومین(ع)، آمده است که مردم پس از رحلت پیامبر(ص) به جاهلیت بازگشتند و حتی انصار به هنگام بیعت با «سعدبن عباده» در «سقیفه بنی ساعده»، همان رجزها و شعارهای دوران جاهلیت را در تجلیل او میخواندند.
در روایتی منقول از امیرالمومنین(ع) وقتی سائل از علت کنار گذاشته شدن ایشان و حاکم شدن خلیفه سوم پرسش میکند و از حضرت میخواهد تا تلاش نماید که حکومت را به دست بگیرد؛ حضرت پاسخ میدهند: «آیا فکر میکنی که اگر مردم را به خود دعوت کنم 10 درصد آنان با من بیعت میکنند؟! من امید ندارم حتی 2 درصد آنان بیعت بکنند. چنین اتفاقی به این دلیل است که مردم به قریش مینگرند و قریش میگوید: اهل بیت(ع) خودشان را افضل از دیگران و اولیای امر میدانند و برای ما هیچ سهمی از قدرت قائل نیستند لذا اگر آنان به قدرت برسند به هیچ کس سهمی از قدرت داده نمیشود ولی اگر در غیر آنان باشد قدرت بین آنان میچرخد.
اصحاب سقیفه همانند همه منافقین در ابتدای امر روابط کفر آمیز قبیلهمحور را به صورت علنی و صریح مطرح نکردند بلکه آن روابط را در پوششی دینی یعنی «شورای مسلمین» مطرح نمودند و همین شورا وسیله تبدیلی برای آشکار شدن قبیله محوری گردید.
بنابراین رسول اکرم(ص) در نهضت خود برای آن که کلمه توحید را محقق کنند و امنیت را برای خداپرستی و توحید فراهم نمایند، با همه صاحبان مناصب اجتماعی چه نزدیک و چه دور درگیر شدند و وقتی سرشان را بر زمین گذاشتند همه کسانی که صاحبان این روابط اجتماعی بودند و منتفع از آن بودند، آماده بودند که انتقام کامل و تمام عیاری از نزدیکترین افرادِ به این نهضت و به این شعار بگیرند. مظهر درگیری با آن قدرتها پس از نبی اکرم(ص)، حضرت امیرالمومنین(ع) بودند. در نظام قبیله محور، اگر فردی از قبیلهای کشته میشد تمام آن قبیله خون خواهش میشدند و عظمت و اقتدار قبائل اساسا به چنین امری تعریف میشد، به همین دلیل کسی جرئت درگیری و قتال با مشرکین را نداشت و تنها کسی که با شجاعت پا در میدان میگذاشتند امام علی(ع) بودند. به همین دلیل از او کینه بر دل داشتند و تمایل نداشتند که او ولی و خلیفه پس از پیغمبر گردد و پس از رحلت پیغمبر(ص) افرادی با تکیه بر جامعهشناسی دقیق، بر موج این کینه و نفرت ِحاصل از به هم خوردن هویتها و مناصب و روابط اجتماعی، سوار شدند و فضای اجتماعی را به گونه ای مدیریت کردند که حضرت ولایت جامعه را به عهده نگیرند.
با این اخلاق قبیله محوری که مظهر دنیاپرستیِ روسای قبائل بود و با آن حاکم و محکوم و نظم اجتماعی درست شده بود، قرنهای متمادی امم مختلفی فریب خورده بودند اما پیامبر اکرم(ص) به همراه امیرالمومنین(ع) در 13 سال این رابطه جهانی- و نه فقط رابطه اجتماعی را شکستند و توانستند حکومتی را تأسیس کنند.
اکنون عید غدیر نیز به عنوان عیدالله الاکبر یوم الله به شمار رفته و فراموشی آن از جملهی فراموشی ایام الله به حساب میآید؛ خصوصا با همهی تأکیدهای مکرّر و اتمام حجّتهای متعدد بر حق جانشینی ایشان. البته ابلاغ ولایت توسط پیامبر(ص) در روز غدیر، یکی از این اتمام حجتها به شمار میآید و باید معجزات تکوینیای چون فرود آمدن ستارهی آسمان در منزل امیرالمومنین(ع) را نیز به چنین اتمام حجتهایی افزود. روایاتی که در توضیح شأن نزول سوره نجم در مصادر روایی شیعه و اهل سنت وارد شده است، اشاره به چنین معجزه تکوینیای دارد.
چطور این فراموشی به جایی میرسد که بلافاصله بعد از رحلت نبی اکرم(ص)، غصب خلافت صورت میگیرد و به آن اکتفا نشده بلکه آن چنان مصائب سنگینی را نیز بر سر حضرت زهرا(س) درمیآورند؟! لذا درس گرفتن از حوادث پس از رحلت پیغمبر(ص)، برای جلوگیری از تکرار آن در «عصر غیبت» و جلوگیری از فراموشی ایام الله بسیار با اهمیّت است.
1/2. ما و ایام الله انقلاب اسلامی
اگر به گفت و گوهای برخی اصحاب با نبیاکرم (ص) پیش از جنگ بدر مراجعه کنیم میبینیم که عده ای از آنان نیز پس از تصمیم نبی اکرم برای جنگ با سپاه قریش ترسیدند و به پیامبر(ص) میگفتند که در مقابل ما قبیله قریش با تمام عظمت و قدرتش است که تا کنون ذلیل نشده است. در جنگ تحمیلی نیز این شبهات به نحو پیچیدهتری مقابل ما قرار گرفت و عده ای بر اساس عقلانیت کلاسیک نظامی میگفتند: «چطور با ارتش صدام بجنگیم که از نظر قدرت نظامی، بر ما غالب است؟! تمام قدرتهای جهانی از او حمایت میکنند، جنگ افزارهای سنگین و مختلفی در اختیارش قرار دادهاند و همچنین از جهت اطلاعاتی، قویترین سرویسهای جاسوسی دنیا او را پشتیبانی مینمایند. اما در مقابل، ارتش ما فروپاشیده است، فرماندهان ارشدش رفتهاند و استفاده از ابزارهای جنگی را نیز بلد نیستیم. چرا که تا کنون ارتش وابسته به مستشاران آمریکایی بوده است.
در این فضا با توجه به دستور امام (ره) که باید زمینهای از دست رفته باز پس گرفته شود، در نیروهای مومن انقلابی شجاعتی ایجاد شد که توانستند در معادلات جنگ و علم جنگیدن به صورت تجربی و میدانی تغییراتی انجام دهند. لذاست که در نوشتههای امثال شهیدحسنباقری میبینیم که میگوید: «این نحوه جنگیدن فایده ای ندارد و باید استراتژی جنگ را عوض کرد». این همان شجاعتی است که در عقلانیت و روابط کلاسیک نظامی دست میبرد و عقلانیت جنگی و طراحی عملیات را بر محور شهادتطلبی عملا تغییر میدهد.
پس رقم خوردن ایام اللهِ فتح خرمشهر که امام گفتند «خرمشهر را خدا آزاد کرد» به خاطر آن بود که جلوی قدرت عینی روش مرسوم جنگیدن در جهان تسلیم نشدیم بلکه در آن تغییراتی صورت گرفت؛ نه این که صرفا با شعار یا حسین و با اخلاص پیروزیها رقم بخورد بلکه همان طور که رهبری برای شهید_قاسم_سلیمانی فرمودند، این شجاعت روحی و اخلاص با «تدبیر» ترکیب شده بود. این تدبیر یعنی به این نتیجه برسید که برای شهادت طلبی چه لوازم عقلی و تخصصی و علمی و تجربی و میدانی ایجاد بکنید. این با جنگیدن برای حفظ جان که در جنگهای کلاسیک رائج است، خیلی تفاوت دارد
بنابراین انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره) و با همراهی ملت ایران، توانست با تمسک به راه نبی اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع)، روابط سیاسی مدرن مادی و دوگانه «یا شرقی یا غربی» را شکسته و اسلام را از خرده فرهنگ به یک طرف معادلات جهانی تبدیل کند و دوگانه «اسلام و استکبار» را در عالم جایگزین نماید و توانسته است با وجود به تعبیر مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم «وسوسههایی که غیرقابل مقاومت به نظر میرسیدند» 40 سال مقاومت کند و باقی بماند.
اما خطر آن وسوسه ها همچنان ما را تهدید میکند؛ چرا که روابط سیاسی، فرهنگی، اقتصادی مادی جهانی همچنان به صورت همه جانبه ما را در معرض تغییر سیرت انقلابی مان قرار می دهد و میتواند ایام الله را به فراموشی بسپارد و این گونه آن قدرت الهیای که ایجاد شده است در معرض خطر قرار بگیرد.
انقلاب اسلامی نیز به رهبری امام خمینی(ره) و همراهی ملت ایران، روابط سیاسی مادیِ «یا شرقی،یا غربی» را شکست و دوگانه «اسلام و استکبار» در جهان حاکم کرد؛ لذا همان گونه که پس از نهضت نبوی جنگهای متعدد ایجاد شد، دشمنان انقلاب نیز بحران های امنیتی و جنگ تحمیلی را بر کشور ایران تحمیل نمودند.
پس برای دعوت به توحید، باید نظم اجتماعی مادی شکسته شود تا منطقه تنفسی برای پرستش خداوند ایجاد گردد و از آن جا که نظم اجتماعی حاکم، صاحبانی دارد قطعا به مقابله میپردازند و جنگ هایی به پاخواهند کرد.
1/3. شهید سلیمانی و ایام الله دیگر
در عصر حاضر به تعبیر بیانیه گام دوم: «شرق و غرب مادی جهان را برای خود تقسیم کرده بودند» و قدرت و آیات الهی و حقانیت دین را به انزوا برده و آن را خرده فرهنگ کرده بود. زیرا تأمین حتی سادهترین نیازهای زندگی مردم مثل نان و آب محتاج « علم، تکنولوژی و سرمایه » فراوان است که تأمین این 3 در دست ابرقدرت های شرق و غرب بود.
اما حضرت امام (ره) با تکیه به قدرت الهی و ایمان مردم ایران و با طرح شعار «نه شرقی و نه غربی»، این الزام عینی و ادبیات علمیاش را شکست. به عبارت دیگر هیبت کفر مدرن جهانی شکسته شد. بله؛ حکومت اسلامی نیز مسئول تأمین نیاز مادی مردم هست ولی آیا زندگی مادی «محور» باشد یا «تابعی» باشد از پرستش خدای متعال و قدرت مؤمنین در مقابل قدرت کفر؟
قدرت های استکباری جهان پیش بینی میکردند انقلاب اسلامی بیشتر از 6 ماه دوام نمیآورد چون میدیدند که برای تأمین نیازمندیهای مردم، بهرهمندی از علم و سرمایه و تکنولوژی ضروری است و نظام اسلامی نیز با صاحبان این ضروریات درافتاده، بنابراین تاب مقاومت نخواهد داشت. ولی همان طور که در بیانیه گام دوم آمده است: نظام اسلامی «در برابر همه وسوسههایی که غیرقابل مقاومت به نظر میرسیدند از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کرد»؛ اساسا کارآمدی نظام هم با همین امر معنا مییابد.
به نظر میرسد شهادت حاج قاسم سلیمانی، حجت الهی بر حقانیت نظام اسلامی بود چرا که با وجود همهی این وسوسهها و الزامهای عینی برای زندگی در قرن حاضر، به گونهای در پیگیری آرمانهایش مصر بوده و با نظام استکبار درگیر شده است که آنان مجبور شدند علنا یک مقام رسمی کشور را ترور کنند. این بیانگر اوج اخلاص و صداقت رهبری از یک طرف و اوج ایمان و غیرت دینی ملت ایران از طرف دیگر است.
اساسا اخلاص و ایمان مقام معظم رهبری یک اخلاص و ایمان ساده فردی نیست بلکه عظمتش به میزان عظمت کثرات موضوعاتِ اداره کشور است که در همه این موضوعات به ایشان فشار میآورند تا از این آرمانها دست بردارد، ولی ایشان با صداقت و بدون پشتیبانیِ دستگاههای علمی کشور، بر آنها ایستادگی کرده و نتیجهاش تولید قدرتی شده است که دشمنان مجبور شدند برای مهار این قدرت، آن جنایت بزرگ را مرتکب گردند و «فضاحت آمریکایی» را در جهان به بار آورند و البته ایام الله دیگری برای امت محمد و آل محمد(ص) رقم بخورد.
در اولین نشست علمی آبان ماه انجمن فقه و حقوق اسلامی حوزه علمیه استان کرمان موضوع وقف پول از دیدگاه امامیه مورد بررسی قرار گرفت.
به گزارش خبرگزاری حوزه از کرمان، در اولین جلسه علمی آبان ماه انجمن فقه و حقوق حوزه علمیه استان کرمان، که با حضور اعضاء انجمن برگزار شد، رساله سطح 4 با موضوع وقف پول از دیدگاه امامیه مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
در این نشست علمی، حجت الاسلام صداقت نیا ارائه کننده این رساله ضمن تقریر روند تهیه و تولید این رساله به تشریح موضوع و تبیین ادله موافقان و مخالفان و آثار و کارکردهای اجتماعی وقف پول در حل معضلات اقتصادی و همچنین پاسخ به سوالات و ابهامات اعضاء انجمن از زوایای مختلف پرداخت.
حجت الاسلام شیخ بهایی دبیر علمی این نشست ضمن تشریح مبحث وقف و مباحث ثمن و مثمن و دیدگاه آیت الله سبحانی و فقها متاخر در زمینه وقف پول افزود، باید موضوع پول هم از زاویه ارتکاز فقهی و روایی و هم نگرش کارشناسی اقتصاد خرد و کلان مورد دقت قرار گرفته و ظهور ادله و تعمیم مباحث وقف و ساختار آن به مباحث پولی و بانکی مورد تدقیق و بررسی بیشتری قرار گیرد. ایشان همچنین ضمن تقدیر و ارج نهادن به تلاش صورت گرفته افزودند، باید روند نشست های علمی در انجمن های علمی استان تداوم یابد.
حجه الاسلام افضلی استاد سطح عالی در نقد این رساله افزود، جدای از وجود برخی ایرادات شکلی و آیین نامه ای به چکیده این رساله و تحسین سعی و تلاش نویسنده از عدم ورود به برخی تکلفات سنگین در ارجاعات رساله ها و پایانامه ها، موضوع روش و مکانیزم تعمیم برخی ظهورات و نصوصات در اثبات وقف پول جای تامل دارد. ایشان ضمن بیان نظریه صاحب جواهر در عقد وقفی و بحث ثمن و مثمن در نظریه شیخ طوسی و مرحوم حلی (ره) .ضرورت دستیابی به دلیل خاص در اثبات وقف پول را مطرح نمود.
حجه الاسلام انجم شعاع دبیر انجمن های علمی استان نیز در موضع نقد رساله افزود، باید بین ارتکاز فقهی فقهاء که متاثر از فضای عرف تخاطب است با آنچه امروزه در مبحث پول در اقتصاد کلان و توسعه مطرح است، تفکیک قائل شد. ایشان ضمن تشریح سه نظریه در باب تعریف پول (ابزار مبادله، حفظ قدرت خرید، ابزار کمی شده میل و تعلق اجتماعی) افزود ساختار پول امروزین با ساختار و اغراض وقف متفاوت است و با تعمیم سازی انتزاعی نمیتوان پول را قید، وقف قرار داد، ساختار پولی امروزه با ساختار بانک و مدل برنامه و بازارهای کالا و کار در ارتباط بوده و سود سرمایه و ربا، مبنای گردش و قدرت پول قرار گرفته است.
همچنین سایر اعضاء این جلسه به بیان نقطه نظرات خود در محورهای ذیل پرداختند:
1. تشریح فتاوای فقهاء و مراجع در زمینه بحث وقف پول
2. عدم جهت گیری مستقل نویسنده در بحث وقف پول
3. ضرورت تبیین بحث رمز ارزها و بیت کوین در مباحث فقهی
4. ضرورت ورود به مباحث فقه معاصر و فقه نظام
5. ضرورت بررسی مباحث نظام پولی و بانکی
6. ارزش ذاتی یا اعتباری پول و مساله خلق پول در اقتصاد امروز
مقدمه: جایگاه و نقش صنعت در تحولات اجتماعی، اقتصادی و صنعتی
با ورود به عصر خردگرائی یا روشنگری نه فقط منجر به بروز انقلاب صنعتی و رونق تکنولوژیک و شکوفائی علمی و فنی گردید؛ بلکه از آن مهمتر موجب شکل گیری و استحکام مبانی نهادها در عرصههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شد. در سایه چنین محیطی و در نتیجه این تلاشها بود که امکان دست یابی به رفاه و سطح بالاتر درآمد سرانه فراهم گردید. از این رو با شکل گیری صنعت این تحولات به وجود آمد:
ـ در عرصههای اشتغال و درآمد:
اشتغال: از محیط کشاورزی که حاصل تماس مستقیم انسان با طبیعت در قالب روابط ساده میبود به محیطی متفاوت و پیچیده همراه با تنظیم افقی روابط حرفهای، به شکل تقسیم کار تخصصی و تنظیم عمودی روابط به شکل مدیریت در مقیاسهای بزرگ در مجموعههای انسانی تبدیل یافت. به طور کلی روابط اجتماعی مدرن محصول صنعتی شدن است. درآمد: در این عرصه نیز 3 عامل موجب رشد چشمگیر آن شد؛ الف: صنعت بعنوان زیر مجموعه اقتصاد با رشد خود درامد آحاد جامعه را تغییر داد. ب: صنعت بعنوان مَحمل تحولات تکنولوژیک از طریق اختراح روشها و ابزارها و بکارگیری آنها در بخشهای مختلف، بهرهوری را افزایش داد. ج: ورود به عرصه صنعتی موجب افزایش نرخ رشد اقتصادی بالا و بالطبع رشد مهارتهای علمی و فنی نیروی انسانی گردید.
ـ عرصه تقاضا و خدمات(بهره وری)
تقاضا: با رشد درآمدها (که معلول صنعتی شدن است) تقاضا برای محصولات صنعتی و خدماتی افزایش یافته و به دنبال آن با رشد دانش، تقاضا برای محصولات فرهنگی همچون مطبوعات آزاد نیز افزایش یافت. لذا توسعه صنعت منجر به توسعه جوامع شهری و راوبط پیچیده فرهنگی ـ اجتماعی گردید. پس پیدایش تقاضا معلول رشد صنعتی است.
خدمات: رشد بخش صنعت، توسعه بخش خدمات و تقاضای نسبت به خدمات را افزایش میدهد؛ حمل و نقل، بیمه سیستم بانکی، آموزش، مخابرات و بسیاری دیگر از این خدمات با تقاضاهای جدید مواجه میشوند.
ـ روابط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی
شکل گیری روابط سیاسی و تشکیل حکومتها با قواعد جدید، محصول صنعتی شدن جوامع است پی آمد این تحول. مردم سالاری و حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی خویش، تحت تاثیر ساز و کار اداره مالی کشور بوده است. با رشد صنعت از یک سو طیف بسایر وسیعی از مشاغل و حرفهها ایجاد شده و از سوی دیگر دیوانسالاری در خدمت تولید قرار گرفت؛ که موجب پیدایش قشر متوسط در جامعه و متاثر شدن روابط اجتماعی گردید؛ البته توسعه صنعتی خود محصول شکل گیری نوعی بلوغ فرهنگی است که در آن انباشت سرمایه، توسعه روابط با جهان، تسامح در روابط اجتماعی، و احترام نسبت به قوانین و مقررات اجتماعی است.
نتیجه: توسعه صنعت نه بعنوان یکی از زیر مجموعههای بخش اقتصاد، بلکه خود محقق کننده مرحله بسیار مهمی از توسعه در کلیه ابعاد اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. لذا صنعتی شدن به کشورهائی اطلاق میشود که شکل خاصی از سازماندهی مدرن در گردش امور در حوزهای مختلف را به وجود آوردند نه آن گونه که به ذهن متبادر میشود (مجموعه های از کارخانجات و ماشین آلات صنعتی!) و براساس چنین درکی از توسعه صنعتی است که کشورهای مختلف اقدام به برنامهریزی پیرامون این مهم نمودهاند.
1. ویژگیهای تنظیم سَند استراتژی توسعه صنعتی
1ـ1. تدوام سیاست دورنگرایی در بخش صنعت برای دورههای طولانی، غلبه نسبتاً کامل بنگاههای دولتی و وجود انحصارات بزرگ در این بخش، صنعت کشور را به طور کامل متباین با روندهای جهانی کرده است. (بنگاهای کوچک و بزرگ که عمدتاً خصوصی هستند، نقش حاشیه ای در عملکرد صنعت داشته و تنها یک درصد از این بنگاهها با بیش از 1000 نفر کارکن، در حدود 45% ارزش افزوده صنعت را ایجاد میکند) حال سند راهبردی میتواند تغییر جهت از درونگرائی به برون گرائی و از صنعت دولتی به صنعت خصوصی و تغییر فضای مدیریت اقتصادی از کنترل اداری به حاکمیتِ ساز و کار بازار را ایفا نماید.
2ـ1. تبیین مفاهیم و ضرورتهای تحول در جهتگیریهای اقتصادی ـ صنعتی، هماهنگ با توسعه تعامل با جهان خارج، توسعه بخش خصوصی و ارتقاء توانمندی تکنولوژیک با محوریت رقابت پذیری (اصول برون گرائی و محوریت بخش خصوصی)
3ـ1. رویکرد «برنامه ریزی» با هدف تخصیص منابع که بیشتر منطبق با کشورهای دارای برنامه ریزی متمرکز است، بسیار نگران کننده میباشد؛ زیرا در این رویکرد جهتگیری عمودی از بالا به پائین، بعنوان جهتگیری موجود پذیرفته شده است؛ در این تلقی بنگاهها بایستی خود را منطبق (در قبال امتیازات و منابع و خدماتی که دریافت میدارند!) با برنامههای تعین شده نمایند و این خود تجربه ناموفق در سالهای گذشته بوده و در مغایرت کامل با تجربه جهانی است. از دیدگاه اصلاحی سند راهبری، ترسیم جهتگیریها بایستی از پائین به بالا باشد به این معنا که ساختار انگیزشی در سطح خُرد، مبنا قرار گرفته و جهت گیری کلان در جهت فعال نمودن آن (خُرد) تنظیم شود؛ لذا این سند میتواند نقش «قطبنما» را برای تعیین این جهت ایفا نماید.
4ـ1. یکی از ویژگیهای این سند متدولوژی و روش شناسی به کار گرفته شده در آن میباشد. که دارای دو امتیاز اساسی است؛ الف: سیستماتیک و علمی بودن ( با در نظر گرفتن ساز و کارهای حاکم بر عوامل تاثیر گذار بر عملکرد بخش صنعت) ب: بومی بودن و در نظر گرفتن مسائل مقطع کنونی وضعیت گذشته است.
1ـ4ـ1. معیارهای روش شناسی اثر گذار بخش صنعت
در این روش شناسی سه معیار برای استراتژی توسعه صنعت در نظر گرفته شده است:
1. جامعیت: به معنای ملحوظ کردن تمامی عوامل موثر در بخش صنعت
2. سازگاری درونی: به معنای ملاحظه عوامل انتخاب شده در چهارچوب روابط علت و معلولی و کارکرد درون صنعت دیده شوند به گونهای که عملکرد هر عامل هماهنگ و سازگار با سایر عوامل باشد.
3. بهینگی: به معنی کارکرد مجموعه عوامل در جهت فراهم آوردن عملکرد مطلوب صنعت کشور
2ـ4ـ1. عوامل روشی اثر گذار بر عملکرد بخش صنعت(11 عامل در 4 سطح)
در این مطالعه 11 عامل در 4 سطح بعنوان عوامل اصلی تاثیر گذار بر بخش صنعت شناسائی شده است:
سطح اول: اراده سیاسی توسعه صنعتی
شامل 3 مولفه:
1. سیاست خارجی مانند: تنظیم مناسبات بین المللی
2. سیاست داخلی مانند: تضمیم حقوق فردی و حقوق مالکیت بعنوان پایه حقوق فردی
3. جهتگیریهای اجتماعیمانند: حمایت اداری از مصرف کننده نه دید صرفاً توزیعی در چهارچوب ساز و کار اداری!
سطح دوم: سیاست های اقتصادی توسعه صنعتی
شامل 4 مولفه:
1.تعامل اقتصادی با جهان
2. سیاستهای اقتصاد کلان
3. نقش دولت در مدیریت و بهره برداری از صنعت
4. نقش بخش خصوصی
سطح سوم: سیاست صنعتی و تکنولوژیک
شامل 3 مولفه:
1.جهتگیری تکنولوژیک
2. سیاستهای صنعتی
3. جهتگیری جغرافیائی
سطح چهارم: مدیریت بنگاههای صنعتی(که به ساز و کار اداره بنگاههای خصوصی مربوط میباشد)
3ـ4ـ1. عامل شامل و حاکم بر 11 عامل موثر در توسعه صنعتی کشور
عامل پیوند دهنده 11 عامل ذکر شده مقولهای است که جهتگیری اصلی توسعه صنعت را از برآیند این مجموعه تعیین میکند و آن تصویر آرمانی بلند مدتی است که در ذهن مدیریت سیاسی جامعه نقش بسته است؛ اولین نقطه حرکت در تدوین استراتژی توسعه صنعتی کشور، حصول به توافق در مورد این تصویر است؛ بررسیها نشان میدهد که عملکرد صنعت در هر کشور به طور کامل تابع خواست و اراده مدیریت سیاسی آن کشور و در جهت تحقق آن تصویر آرمانی است.
در هر صورت مجموعه بخشها و فصول این کتاب پس از بررسی روند تحولات اقتصادی و صنعتی ایران و جهان و پیشنهاد تصویر مطلوب آینده، به تبیین استراتژی عمومی و نیز استراتژیهای مربوط به حوزههای صنعتی در چهارچوب متدولوژی ذکر شده پرداخته است که به اختصار فهرست آن در 4 بخش و 21 فصل میباشد.
بخش اول: روند تحولات اقتصادی و صنعتی در ایران و جهان (شامل 3 فصل)
(چالشها و فرصتهای فراروی صنعت و اقتصاد کشور)
فصل اول: روند تحولات بخش صنعت در ایران
فصل دوم: روند تحولات اقتصاد کلان و چالشهای پبیش روی
فصل سوم: تجربه توسعه صنعتی در جهان
فصل چهارم: تجربه سیاستگذاری صنعتی در کشور
بخش دوم: چشم انداز مطلوب توسعه صنعتی ایران (شامل 3 فصل)
(چشم انداز و تصویر آرمانی از آینده بلند مدت صنعت)
فصل اول: گرایشها و فضاهای نوین توسعه صنعتی جهان
فصل دوم: آینده صنعت و گزینههای پیش روی
فصل سوم: چشم انداز مطلوب اقتصاد و صنعت تا سال 1400
بخش سوم: استراتژی عمومی (عام) صنعت با محوریت رقابت پذیری (شامل 11 فصل)
(بررسی تصویر مطلوب صنعت و اقتصاد با محوریت اصل رقابت پذیری در توسعه صنعت)
فصل اول: نقش دولت در فرآیند توسعه صنعتی کشور
فصل دوم: محیط سیاسی توسعه صنعتی
فصل سوم: محیط اقتصادی توسعه صنعتی
فصل چهارم؛ محیط حقوقی توسعه صنعتی
فصل پنجم: ارتقاء توان مدیریتی و سیاستگذاری بخش صنعت
فصل ششم: تامین مالی بخش صنعت
فصل هفتم: خصوصی سازی و ساماندهی بنگاههای صنعت
فصل هشتم: تقویت نقش تشکلها
فصل نهم: نقش صنایع کوچک و متوسط در توسعه صنعتی
فصل دهم: جهتگیریهای فن آوری
فصل یازدهم: بهبود مدیریت بنگاههای صنعتی
نتیجه 11 فصل: این 11 فصل از سطح کلان و در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی و حقوقی آغاز شده سپس به نظام سیاستگذاری صنعت پرداخته و پس از آن اصلی ترین مولفههای تعیین کننده عملکرد صنعت را در زمینههای مختلف خصوصیسازی، توسعه نقش تشکل ها، صنایع کوچک و متوسط، فنآوری و نیز مدیریت بنگاههای اقتصادی مورد توجه قرار داده است که همگی به طور عام، موثر و تعیین کننده بر عملکرد بخش صنعت میباشند.
بخش چهارم: استراتژی توسعه حوزههای صنعتی (در 4 فصل)
(پس از طرح پیشنهادات و خط مشیهای توسعه صنعت در چهارچوب تصویر آرمانی و مطلوب (عام)، به چگونگی برخورد با هر یک از حوزههای صنعت (به طور خاص) برای تحقق آن مطلوب میپردازد)
فصل اول: ساختار حوزههای صنعتی از منظر عرضه و تقاضا
فصل دوم: صنایع پویا و پیشتاز در تجربه صنعتی جهان
فصل سوم: توانمندی توسعه در حوزههای صنعتی کشور
فصل چهارم: استراتژی توسعه حوزههای صنعتی
«نسبیت فاعلیتها» جایگاه هر فاعل و ظرفیت تصرف و کارآمدی آن را تعریف می کند؛ تصرفات هر فاعلی در مادون خود و نیز تصرفات نظام فاعلیت بر این فاعل قانونمند است و این قاعده مندی تابع نسبیت او در نظام فاعلیت است. اینکه فاعل تابع و موجد چه قانونی باشد، بستگی به آن دارد که در چه نسبیتی با فاعلهای دیگر قرار گرفته باشد؛ به دیگر سخن اینکه چه اراده هایی بر او نفوذ دارند و چه تصرفاتی را می تواند انجام دهد، همه تابع جایگاه او نسبت به فاعلهای دیگر است. بدین گونه قانون به تبع اراده تفسیر می شود.
اراده های ما فوق نسبت به اراده های مادون به منزله قانون است، اراده ما فوق نسبت به خود او به منزله فعل اوست. بر این اساس هر خصلتی که در هر موضوعی ظهور می یابد، ناشی از نظام فاعلیت یا ظهور کیف اراده است. بنابراین رابطه ذات و اثر و ذات و ذاتی ـ به نحوی که در فلسفه ذات مظرح می گردد ـ مطلقاً نفی می شود و خصلتها به گونه دیگر تفسیر می شود. چنانچه کیفیت و تعین نیز به گونه دیگری تفسیر می گردد. نه تعین؛ تعین اصالت ذاتی است و نه قانونمندیها، قانومندی علیتی است. بلکه نظام اراده ها حاکم بر قوانین می باشد؛ یعنی اراده ها تحت یک قانون ثابت عمل نمی کنند.
هر فاعل از یک سو تحت نفوذ اراده هایی قرار می گیرد که به منزله قانون برای او هستند و از سوی دیگر بر فاعلهایی مُشرف و متصرف می گردد که اراده او نسبت به آنها به منزله قانون می شود، این مسئله، نسبیّت قانونمندی را تعریف می نماید. در نهایت نظام نسبیت، تابع اراده واحد عمل می کند. البته معنای این سخن، این نیست که اراده ربوبی در عالم، جبر مطلق ایجاد می نماید، بلکه ربوبیت نظام اراده ها و فاعلیت ها بر عهده حضرت حق است و تکامل کل عالم بر محور آن شکل می گیرد.
بدین ترتیب تفاوت نسبیت مادی و اسلامی نیز مشخص می گردد گر چه در نسبیت مادی نیز اشیاء «منسوب به نسبت» تعریف می شود و جاذبه عمومی در تعریف آن دخالت می کند؛ ولی اولاً: نظام اراد ه ها پایگاه شکل گیری نسبیت نیست. ثانیاً: نسبت مادی از محور ثبات برخوردار نیست. اما در فلسفه نظام ولایت، اولاً: نظام اراده ها مفسّر نسبیّت است. ثالثاً: نظام اراده ها نیز بر محور اراده ربوبی هماهنگ می شود، گر چه فاعلها ظرفیت هایی برای تصرف دارند، ولی ظرفیت تصرف آنها در روند تکامل خلقت تابع اراده ربوبی عمل می کند و مطلق نیست.
بر این اساس در نسبیت اسلامی، نسبی گرایی مطلق در نظامات اجتماعی و ارزشهای اخلاقی پدید نمی آید؛ زیرا اراده واحد، محور هماهنگ سازی کل است و همان اراده واحد، مبنای تفسیر جهت کل و نظام ارزشها و بایسته های حاکم بر کل خلقت و پس از آن جامعه و فرد است.
با تأمل در آنچه گذشت روشن می گردد فلسفه نظام ولایت در روند پیدایش خود به پایگاه نسبیت اسلامی دست یافته است. این مهم از طریق دستیابی به مفاهیم پایه (ولایت، تولی، تصرف) و تفسیر مسایل بنیادین فلسفه شدن (نسبت بین وحدت و کثرت، نسبت بین زمان و مکان، نسبت بین اختیار و آگاهی) بر اساس آن انام شده است.
در پی آن مبتنی بر فلسفه نسبیت اسلامی، فلسفه کیف و کم (فیزیک و ریاضی) پایه ریزی شده است. در مرحله بعد با استفاده از مفاهیم پایه، به تولید روش عام برای شناسایی و کنترل تغییرات موضوعات پرداخته شده است که این دو مبحث (مبنای روش عام و روش عام) در جایگاه خود به گفت و گوی مفصل نیاز دارند.
به عنوان مثال کارآمدی یک شخص، تابع نسبیت اجتماعی اوست ـ یعنی منصب اجتماعی او میزان نفوذ اراده اش را در سایر اراده های مشخص می نماید ـ و نسبیت اجتماعی او تابع نظام اراده های اجتماعی است. بنابراین کارآمدی و قوانین کارآمدی هر فردتابع نسبیت او در جامعه است؛ یعنی بستگی دارد که در چه منصبی باشد تا اراده او چه نفوذی داشته باشد، ولی خود این منصب اجتماعی، تابع نظام اراده هاست. به عبارت دیگر نسبت اراده ها با یکدیگر، اساس ایجاد نسبیّت است. بنابراین در نظام فاعلیت «کیفیت» مطلقاً، نفی نمی شود، بلکه به تبع فاعلیتها تعریف می گردد. اشیاء دارای تعیناتی هستند که آن تعینات، بر اساس روابط مکانی و زمانی در نظام فاعلیت تفسیر می گردد.
4- تفسیر مسائل اغماض ناپذیر بر مبنای نظام ولایت
- تفسیر وحدت و کثرت
بر اساس دستگاه نظام ولایت و تولی، موضوع وحدت و کثرت، فاعلها هستند به گونه ای که اولاً: این فاعلها مستقل و متباین از یکدیگر نیستند. ثانیاً: این فاعلها به اقتضای فاعلیت دارای کیفیت و تعین خاص ذاتی نیستند. ثالثاً: تعین این فاعلها تابع فاعلیت خود و سایر فاعلیتهاست. رابعاً: کثرت فاعلیتها بر محور فاعلیت برتر به وحدت و هماهنگی در جهت می رسند. بدین گونه وحدت و کثرت تفسیر جدیدی پیدا می کند.
اولین تقسیم بندی که برای طبقه بندی فاعلها در نظام فاعلیت تعریف می شود، تقسیم به فاعل «محوری، تصرفی و تبعی» با تعریف خاص از هر یک است. وقتی فاعل «محوری، تصرفی و تبعی» در کل نظام استعمال می شوند، بدین معناست که:
فاعل محوری، نبی اکرم(ص) و انوار معصومین(ع) هستند که محور هماهنگ سازی کل خلقت هستند و عبادت و پرستش ایشان محور تکامل نظام خلقت است؛ یعنی عالم متناسب با تقاضا و سجود آنها تکامل پیدا می کند.
فاعلهای تصرفی، انسانهائی هستند که دارای اراده تصرفی می باشند و تقاضای قبل ازتصرف فاعل بالاتر دارند.
فاعلهای تبعی، فاعلهای مسخّر، نظیر فاعلهای طبیعی هستند که تقاضای بعد از تصرف فاعل بالاتر دارند البته همین مفاهیم (محوری، تصرفی و تبعی) وقتی در باب یک موضوع خاص و طبقه بندی اوصاف درونی آن بکارمی رود، معانی متناسب با منزلت آن موضوع را پیدا می کنند.
البته همین مفاهیم (محوری، تصرفی و تبعی) وقتی در باب یک موضوع خاص و طبقه بندی اوصاف درونی آن بکار می رود، معانی متناسب با منزلت آن موضوع را پیدا می کنند.
- تفسیر زمان و مکان
بر اساس فلسفه نظام ولایت زمان و مکان نیز تفسیر جدیدی به قرار زیر پیدا می کند. زمان فاعل؛ عبارتست از تکامل تولی و تقاضای او نسبت به ربوبیت الهی که مبدأ توسعه اوست. زمان کل در نظام فاعلیت نیز به تکامل تولی محور کل یعنی وجود مقدس نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) بازگشت می کند.
مکان فاعل؛ عبارتست از گستره تصرف فاعل در فاعلهای مادون. مکان کل در نظام فاعلیت به گستره تصرف محور کل بازگشت می کند. بر این اساس فاعل در تقوم با سایر فاعلیتها اساس تعین «جای» و «گاه» او در نظام ساختاری و زمانی است.
- تفسیر اختیار و آگاهی
در نظام فاعلیت، اراده عمومی و فاعلیت عمومی پذیرفته شده است و این فاعلیت بر آگاهی هم حاکم است. یعنی آگاهی رابطه علّی با فعلیت ندارد؛ بلکه بر عکس، «فاعلیت»؛ مبدأ پیدایش آگاهی است. بنابراین آگاهی به تبع فاعلیت تبعیت می شود. فاعل در مسیر تکامل خودش ابتداء نسبت به ربوبیت حضرت حق، اتخاذ موضوع نموده و بدین ترتیب جهت گیری خود را معلوم می کند. این موضعگیری، مبدأ پیدایش اوصاف روحی و وزن مخصوص برای فاعل می شود. که در سایه این وزن مخصوص و شدت روحی، با بقیه فاعلها ارتباط برقرار می کند؛ تعامل او با فاعلهای دیگر، مبدأ پیدایش «نسبیّت خاصی» برای فاعل می شود که این نسبیت خاص، «آگاهی» نامیده می شود. بر اساس این تحلیل از آگاهی:
اولاً؛ آگاهی به تبع اراده تعریف می شود به گونه ای که کیفیت و چگونگی علم، تابع چگونگی اراده است.
ثانیاً: تولید علم، اجتماعی صورت می پذیرد، چرا که نظام اراده ها، نظام حساسیتها و نظام روابط اجتماعی مبدأ پیدایش آگاهی است.
بر اساس فلسفه نظام ولایت، اراده ها حاکم بر نسبت ها هستند و قانون به تبع اراده تفسیر می شود. قانون به ذات و خصلتها ذات و لوازم ذات بر نمی گردد. به طور کلی بر اساس فلسفه نظام ولایت، علیت انتزاعی و مطلق گرائی در علیت (که رابطه ها را به «رابطه یک به یک» تعریف کرده و به ضرورت علت و معلولی منتهی می نماید) نفی می گردد. در عین اینکه نسبیت بین فاعلیتها، هرج و مرج و بی قاعدگی را نفی می کند. فاعلیت ها در درون نظام، دارای ظرفیت و نسبیت خاص بوده و اراده مطلق ربوبی هماهنگ سازی کل فاعلیتها را بر عهده دارد. بنابراین حاکمیت یک اراده در هماهنگ سازی کل اراده ها، هماهنگی کل و تکامل را تفسیر و جهت کل را نیز مشخص نموده و مانع بی قاعدگی در فاعلیتها می گردد.
اگر چه اصالت تعلق بعضی از اشکالات مبنای اصالت ربط را مرتفع کرده است؛ ولی این حد اولیه نیز از تفسیر صحیح حرکت ناتوان است. چنانچه تعلق به تنهایی مبنای تفسیر اشیاء قرارگیرد، اشیاء به مرتبه خاص یا متعین از جاذبه تعریف می شوند و هر گونه تعین ذاتی ـ حتی تعین جاذبه ای ـ برابر با فعلیت خاص و آبی از پذیرش تغییر است.
- اصالت فاعلیت
با توجه به ناتوانی اصالت تعلق در توصیف «شدن» بایستی قید دیگری را جستجو نمود تا در ترکیب با تعلق، تعیّن خاص آن را منتفی سازد و آن قید «فاعلیت» است. فاعلیت به معنی حاکمیت بر تعیّن است؛ یعنی قدرتی که توان شکست تعین را دارد و می توان شیء را از وضعیت فعلی خود خارج و در وضعیت جدید قرار دهد. لذافاعل دارای ذاتی غیر متعین است و به شکل مطلق تحت رابطه نیست؛ بلکه به نسبت فوق رابطه عمل می نماید.
به تعبیر دیگر در اینجا سخن از تعلق فاعلی یا فاعل متعلق است که می تواند حرکت داشته باشد. تعلق فاعلی، تعین خاص ندارد یعنی تعین مطلق بر آن حاکم نیست، گر چه به لحاظ تأثیرپذیری از نظام فاعلیت از تعین نسبی برخوردار است.
بنابراین فاعل متعلق، خود به نسبتی، حاکم بر روابط و مناسبات درونی و بیرونی خویش است و می تواند روابط را برای وصول به کمال و توسعه بر اساس تعلق به نقشه و قانون ثابت ـ که این نقشه و قانون، مراتب تکامل را برای آن ترسیم می کند ـ تغییر دهد. در این مرحله به روشنی اثبات گردیده که نه نسبیّت رابطه ها و شرایط و نه تعلق صرف و نه قابلیت محض ـ که در فلسفه ارسطوئی، پایگاه تفسیر حرکت و وحدت گذشته و آینده است ـ و نه تضاد درونی ـ که مبدأ حرکت در فلسفه هگل است ـ نمی تواند حرکت را تفسیر کنند؛ بلکه حد فاعلیت است که می تواند حرکت را تفسیر نماید.
در اصالت فاعلیت، گرچه «تعلق غایی» به «تعلق فاعلی» تبدیل می شود و لکن طرف تعلق، کیفیت یا نقشه ثابت باقی می ماند و این خود، گونه دیگری از پذیرش اصالت کیفیت است. زیرا این امر برابر با پذیرش حاکمیت مطلق قانون بر موضوع متحرک و نفی فاعلیت آن می باشد. بر این اساس لازم است از نظام ولایت سخن بگوییم. یعنی هر چند حد اولیه فاعلیت می تواند حرکت و شدن را از یک وضعیت به وضعیت جدید توصیف کند، اما باز این مسئله مطرح است که اگر تعلق فاعل صرفاً تعلق به نقشه و قانون واحد و ثابتی باشد، حرکتی صورت نمی پذیرد. به دیگر سخن، فاعل متعلق، طرف تعلق می خواهد و باید بررسی شود طرف تعلق آن چیست؟ اگر طرف تعلق، امر ثابتی باشد که حاکم بر فاعلیت فاعل گردد، در واقع فاعلیت محکوم آن امر ثابت می شود و فاعلیت نفی می گردد. لذا ضروری است که طرف تعلق فاعل، هم خود فاعل باشد؛ یعنی فاعلی متعلق به فاعل بالاتر است و برای حرکت خود تقاضا و درخواستی از فاعل بالاتر دارد و آن اینکه فاعل بالاتر در این فاعل مادون، ولایت و فاعلیت نماید و فاعلیت آن را توسعه دهد لذامحصول فاعلیت فاعل برتر، توسعه فاعل مادون است.
توسعه دادن فاعل مادون هم بدینگونه است که فاعل مافوق برای فاعل مادون، باعلی تبعی را خلق می کند که امدادگر اوست؛ یعنی فاعلی که متعلق به اراده آن فاعل و مسخر اوست برایش خلق می شود.
بنابراین حرکت در سه مرتبه به فاعلیت تعریف گشته و دیگر «اصل بودن کیفیت» در تعریف حرکت به کلی نفی می شود. به عبارت دیگر از ارتباط بین این دو فاعل (یعنی مخلوق و خالق)، مبنای فلسفی تحلیل حرکت و شدن اسلامی به دست می آید، یعنی طلب صرف از ناحیه عبد و اعطاء متناسب با طلب از ناحیه مولا؛ اولین هسته حرکت فاعل را تعیین می کند. به عبارت دیگر عبد با تولّی خود نسبت به مولا، ولایت او را در توسعه فاعلیت خود طلب می نماید و این توسعه فاعلیت، زمینه تصرف فاعل را در مادون خود فراهم می کند. بنابراین حداقل حرکت، به تقوم سه فاعلیت تفسیر می شود:
الف) فاعلیت مطلقه ربوبی؛ این مرتبه فاعلیت، اصل ظرفیت تولی را در عبد ایجاد می نماید و شرایط ولایت و سرپرستی او را فراهم می آورد (ولایت).
ب) فاعلیت عبد در طلب سرپرستی مولا؛ در این مرتبه فاعلیت، عبد برای توسعه فاعلیت خود تقاضای سرپرستی می کند (تولی).
ج) فاعلیت مطلقه ربوبی متناسب با میزان طلب و تقاضای عبد و حکمت و مشیت او را امداد نموده و برای او فاعلهای متعلق به اراده اش ایجاد می نماید. با تصرف عبد در فاعلهای تبعی که برای او ایجادشده، توسعه اراده واقع می شود (تصرف) که در این تصرف فاعلیت عبد متقوم به فاعلیت مولی واقع می شود.
بدین گونه بنای نسبیت اسلامی گذاشته می شود. بر این اساس «ذات متعین» نفی می شود و شیء به روابط و نسبتهای زمانی و مکانیش تعریف می گردد. این روابط مکانی و زمانی تابع نظام فاعلیتها هستند، یعنی نظام فاعلیت مبدأ پیدایش نظام نسبیّتها بوده و نظام مبدأ کارآمدی شیء و در عین حال محکوم فاعلیت و اراده است.
در مبنای اصالت ذات، اصل با ذاتی است که متعین بوده و کیفیت و تعین خاصی را واجد است و تنها به مقومات درونی خود تعریف می شود، در این صورت تفسیر ارتباط و وحدت ممتنع می گردد، یعنی نمی توان ارتباط بین چنین ذاتی و مبدأ متعال و نیز ارتباط بین مقومات درونی این ذات و ارتباط این ذات با ذوات دیگر را تفسیر نمود. لذا دستگاه اصالت ماهیت با چنین تنگناهای جدّی مواجه شده است. برای رفع تنگناها، تلاشهای جدی انجام گرفته است؛ مثلاً در حل ارتباط بین ماهیت و مبدأ متعالی، در بحث «جعل» به وجود تکیه کرده و وجود را مجعول دانسته اند؛ یا در بحث «ایجاد ارتباط بین ماهیات» از ماهیتهای ربطی که از بنیان با تعریف ماهیت سازگاری ندارد، استفاده کرده اند؛ همچنین در ارتباط بین عرض و جوهر، با تکیه بر مفهوم وجود، وجود عرض را نعتی و للغیر توصیف کرده اند؛ در ارتباط بین اجزاء درون ماهیت، به مفهوم ابهام و تحصّل، روی آورده اند و در تحلیل ارتباط زمانی بین ماهیات، مفهوم هیولا را مطرح کرده اند، یعنی مفهومی مبهم که قابلیت هیچ گونه تحلیلی ندارد.
توجه به این تنگناها و ابهام و عدم کفایت پاسخهای فوق از یک سو و ناسازگاری آنها با مبنای اصالت ماهیت از سوی دیگر مبدأ پیدایش اندیشه اصالت وجود در فلسفه اسلامی شده است. بر مبنای اصالت وجود در تفسیر ارتباط عرض و جوهر، وجود عرض از مراحل جوهر شناخته شده و در تحلیل ارتباط بین نظام مخلوقات، وحدت و کثرت تشکیکی مطرح گردیده و تمامی موجودات از مراحل یک واقعیت محسوب گردیده اند. همچنین ارتباط نظام مخلوقات با مبدأ متعال ـ در بحث علیّت ـ به تشأن تفسیر شده است.
امّا دستگاه اصالت وجود نیز باری تحلیل نظام حقیقی و تفسیر وحدت و کثرت حقیقی وجود، دچار تنگناهای جدی است. اشکال اساسی اصالت وجود در این است که وجود ـ به تعبیر حکمای اصالت وجود ـ خاستگاه وحدت است و هر موجودی از آن حیث که موجود است، واحد می باشد و به طور قهری حدّ اولیه ای که خاستگاه وحدت است، قدرت تفسیر از کثرت و نظام، تغییرات و تکامل آن را دارا نیست و بالمأل اختیار و آگاهی انسان را نیز نمی تواند تبیین نماید. دقیقاً به دلیل همین تنگنا است که دستگاه اصالت وجود در تحلیل بسیاری از مسائل فلسفی از مباحث ماهوی استفاده می کند چرا که حدّ اولیه وجود، قدرت ارائه نظام مفاهیمی را که بتواند ناظر به وحدت و کثرت حقیقی اشیاء باشد، دارا نیست.
- اصالت ربط
پس از نقد و تنقض دو مبنا اصالت ماهیت و اصالت وجود، حد اولیه ربط مورد بررسی قرار می گیرد. در این مبنا ربط بین موضوعات امری حقیقی محسوب شده و هویت اشیاء به روابط درونی و بیرونی آنها تفسیر می شود و این امر در صورتی ممکن خواهد بود که موضوعات متابین به تمام ذات تعریف نگردند. اگر موضوعات متقوم به یکدیگر و متقوم به شرایط تعریف گردد، می توان ربط و همچنین وحدت و کثرت را تحلیل کرد. بر این اساس روابط، مقوم موضوعات هستند و کسب خصوصیت یک شی تنها از ناحیه ذات و درون آن شیء و یا نه از ناحیه شرایط حاکم بر آن نیست بلکه از ناحیه نحوه تأثیر و تأثر و ارتباط و داد و ستدی است که این شیئی باسایر اشیاء و شرایط حاکم پیدا می کند و همین جاست که فی الجمله پایگاه «نسبیت» شکل می گیرد.
در طراحی مهندسی نظام اجتماعی به عنوان یک کل متغیر، تحلیل ارتباطات اجتماعی با یکدیگر و شناسائی متغیرهای درونزا و برونزا ضروری است و توجه به ارتباط در مجموعه، پیش شرط لازم در بررسی این مهم می باشد.
اما با این همه، جهت دستیابی به «شدن اسلامی» تنها توجه به مسئله ربط و اصالت دادن به آن، در ایجاد و کنترل یک کل متغیر کافی نیست؛ یعنی اصالت ربط به تنهائی نمی تواند از حرکت و تکامل توصیفی منطقی ارائه نماید، زیرا تفسیر روشنی از «چیستی ربط» ارایه نمی کند. این ابهام فلسفی در تفسیر کلیه ارتباطات زمانی و مکانی تأثیر می گذارد به گونه ای که در نهایت، چرایی پیدایش حرکت را بیان نمی دارد.
- اصالت تعلق
با توجه به ناتوانی اصالت ربط در «توصیف شدن» باید حقیقت ربط را مورد دقت قرار داد، در این مرحله «تعلق» در تعریف ربط، اصل قرار گرفته است. «تعلق» به معنای جاذبه، کشش و میل است و بیانگر حقیقتی است که عامل پیوستگی و ارتباط بین موضوعات در یک نظام کل و متغیر می باشد. با ورود به این مرحله، علاوه بر اصل شدن تعلق در تعریف ربط، «هدف داری نظام» نیز مطرح می شود؛ زیرا تعلق؛ جاذبه غائی است که کثرت نظام را به وحدت می رساند و مبدأ تحلیل «نسبت» در مجموعه است.
بر این اساس نظام موضوعات، نظام تعلقات غائی است که روابط ساختاری آنها تعیّنات تعلق و جاذبه غائی است. بدین ترتیب روابط مکانی به تبع زمان تفسیر می شود.