6. اثر ششم: عدم تعادل میان چهار بازار «کار، کالا، سرمایه و ابزار»
مقدمتا اینکه سهم تأثیر نرخ کار در قیمت کالا منشأ موضوع مورد نزاع بین دو نفر، یعنی «سرمایه» و «کار» است. ما در کارخانه، اوّل نرخ سرمایه را بالا میبریم و نرخ کارگر را به نسبت پایین میآوریم ولی این کالا که در بازار وارد میشود و باضافه سود سرمایه است، با کار کارگری برابر قرار میگیرد که بیرون است و تحت پوشش نظام سرمایهداری و کارخانه نیست، مثلا لولهکش است، سیمکش است، سفیدکار است، کارگر آزاد است، او نرخ خود را بالا میبرد تا بتواند این شیء را بخرد، چون جرأت روحی خریدن او را پیدا کرده میگوید مزد من 5هزار تومان، 6هزار تومان، 3هزار تومان است همینکه کارگر مزد خود را بالا برد، سبد بازار کار عوض میشود و تا بخش خدمات دولت و بخش کارگرهای کارخانه کشیده میشود، در نتیجه مجبور میشوند قیمت کار را بالا ببرند، قیمت کار را که بالا بردند سرمایه سود نمیکند. بنابراین او هم مجبور است سرمایه را بالا ببرد این «رقابت». -نه «متغیر اصلی بودن»! پس سود سرمایه متغیر اصلی نیست، بلکه رقابت- بین کار و سرمایه مفهوم رقابت بین دو نظام ارزشی است. نظام ارزشی که «انسان» را اصل میگیرد و دعوی عدالت اجتماعی میکند و نظام سرمایهداری که «سرمایه» را اصل میگیرد و انسان را بهصورت کالا میداند، میگویید انسان را جزء بازار بشمارید: یک ستون را بازار «کالا» قرار بدهید، یک ستون را بازار «کار»، یک ستون را بازار «کالاهای سرمایهای یا ابزاری» و یک ستون را هم «سرمایه» حال نرخ «رشد سرمایه» باید شاغول تنظیم همه اینها باشد. در کجا این حرف را میزنند؟ در نشر اسکناس! امّا در دستگاه اصالت انسان گفته میشود اولا سرمایه سود تضمینشده ندارد اگر قرار باشد که ضرر بخورد ضرر به انسان نخورد، بلکه به سرمایه ضرر بخورد. یعنی عدم امنیت برای سرمایه! ثانیا میگویید متغیر اصلی هم کار نیست، بلکه انسان است.
1/6. ریشهیابی عدم تعادل در چهار بازار
1/1/6. توزیع یا بازار، قطب توسعه در ایران
متأسفانه به هر دلیل کشور ما مولّد سرمایه نبوده است، زیرا اگر به درآمد دولت دقت شود، بیش از 85% درآمد دولت که هزینه خدمات دولتی میشود - و خدمات دولتی هم ابزار هماهنگسازی مدیریت کل اقتصاد محسوب میشود - قبلاً از فروش نفت بدست میآمده است، حتی در بعضی از موارد مشاهده میشود که تا 90% درآمد دولت از طریق فروش مواد خام بوده است؛ یعنی دولت پول حاصله از فروش مواد خام را به حقوق کارمندان دولت تخصیص میداد که این کارمندان هم با این پول از بازار جنس میخریدن. در اینجا چرخش وجود دارد؛ اما گویا اگر بخواهیم جایگاه و ارزش تولید را در کشور معین کنیم، باید آن را در خارج از کشور بیابیم نه داخل کشور، چون در آنجا نقت تبدیل میشده است، لذا نفت در آنجا ارزش تولیدی داشته است، حال آن کشور خارجی -براساس یک قیمتی که در بحث صادرات و واردات به آن میپردازیم- پول خرید نفت را به دولت ما میداده است، دولت هم این پول را به کارمند تحویل میداده است. کارمند نیز این پول را به بازار منتقل میکرده است؛ لذا در این چرخش، بازار به عنوان قطب توسعه میباشد. پس مهمترین شاخصه برای تشخیص اقتصاد ایران در منطقه ایران، این است که بازار قطب توسعه میباشد.
البته توجه داشته باشید که معنی و مفهوم قطب توسعه از نظر اقتصادی خیلی وسیع است، چون یک نوع از قطب توسعه، «تولیدی» است؛ یعنی کارخانجات زیادی در کشور وجود دارد که در آن پولی به کارگران داده میشود که کارگران آن را به بازار منتقل میکنند، در اینصورت بازار، قطب توسعه نخواهد بود؛ چون در ازاء پولی که اینها به بازار میدهند جنس هم به بازار منتقل میکنند؛ یعنی یا بصورت مستقیم خود آن جنس تولید شده را وارد بازار میکنند یا آن جنس تولید شده را صادر کرده و بجایش جنس دیگری را به بازار وارد میسازند. جنس، مواد خام غیر قابل مصرف نیست، بلکه مواد قابل مصرف میباشد؛ اگر تولید، قطب توسعه باشد و بگوییم در اینجا کارخانهای تأسیس کنید و در کنار این کارخانه صدها مغازه خیاطی، نانوایی، بزّازی، بقّالی و... یعنی مایحتاج این 5 هزار نفری که در این کارخانه هستند، از این طریق حل شود، چون بهرحال این کارگران کارخانه در مواد غذایی، پوشاک، مسکن و... مصرف دارند، اینها نیروی کار جدید را جذب میکند. قطعاً در این فرض تولید، قطب توسعه میشود.
اما در ایران «توزیع»، قطب توسعه میباشد، وقتی توزیع، قطب توسعه شد، معنیاش آن است که فرد بازاری جنسی را از خارج میخرد و عرضه میکند و میفروشد و با سود این کار مثلاً یک خانه میخرد که این خرید خانه به مشاغلی مانند بناء، نجار، لولهکش و مشاغل وابسته دیگر نیاز دارد و علاوه بر این لباس، غذا و... میخرد؛ یعنی این پول مرتباً دست به دست فرضاً تا 50 دور در سال میچرخد؛ پس که محور ورود پول به این جامعه، توزیع میباشد.
2/1/6. تنازع «سبد قیمت سرمایه در زمان» با «سبد قیمت کار» منشأ عدم تعادل چهار بازار
تنازع بین سبد قیمت سرمایه در زمان و سبد قیمت کار، تعادل چهار بازار را بهم میزند، تعادل چهار بازار براساس معیار بودن نرخ بازار پول است که اجازه چاپ اسکناس را میدهد، اما این تنازع این تعادل را بهم میزند.» این عدم تعادل ناشی از دو قطب میباشد، یکی مدل سرمایه؛ یعنی روشی که تخصیص بودجه دولت را نسبت به فعالیتهای مختلف معین میسازد، ضمناً علاوه بر تخصیص کمیتها (مقدارهای پول نسبت به فعالیت) کیفیتهای رفتار یعنی قوانین توبیخی و تشویقی و تحدیدی را نیز معلوم میکند. بهعبارت دیگر منظور قوانینی است که یا جریمه، توبیخ و جلوگیری را جریان میدهد، یا سوبسید داده و تشویق و هزینه کرده و یا اینکه تحدید میکند؛ یعنی کیفیت رابطه اجتماعی را معین میکند، چون تحدید بهمعنی معین کردن حد و قانون است و تشویق بهمعنی پرداختن سوبسید بوده و توبیخ بهمعنی جریمه کردن میباشد. با این سه ابزار، دولت از نظر کیفی روابط اقتصادی را معین میکند و گردش عملیات اقتصادی را هدایت میکند که مدل (معادلات) این مسئله بر مبنای سرمایهداری است.
3/1/6. بازار کار متغیر اصلی در گستاخی انقلابی و بازار سرمایه متغیر اصلی در مدل سرمایه
در طرف مقابل، دقیقاً در 180 درجه مقابلش، گستاخی انقلابی نمیگذارد که بازار سرمایه، بازار کار را تسلیم کند، به عبارت دیگر گستاخی انقلابی، اجازه نمیدهد که متغیر اصلی مجموعه چهار بازارِ مؤثر در نشر اسکناس، بازار سرمایه باشد تا ابتدا معلوم کنیم پول در زمان چقدر سودآور است، آنگاه براساس سود سرمایه، قیمت کالا معلوم شود و بعد براساس سود کالا، نرخ کار و وضعیت سبد کار (میانگین کارها) معین شود، تا در نهایت براساس آن نرخ ابزار معین شود.
در جامعه انقلابی باید کار، متغیر اصلی چهار بازار باشد، چون در نظام انقلابی کرامت مربوط به انسان است. در نظام سرمایهداری میگویند، کار بهعنوان یکی از کالاهای قابل خرید است که باید در رشد سرمایه 20درصد را بهعنوان سود سرمایه ابتدا کنار بگذاریم و در سود باقیمانده راجع به خرید کار، میشود با هم چانه بزنیم، در نظام سرمایهداری، در سطح خرد همان کاری میکنند که در سطح کلان انجام میدهند، در سطح خُرد میگویند باید مسئولین سندیکای کارگران با مدیر عامل شرکت فرضا در دو طرف یک میز بنشیند و مذاکره کنند، در این مذاکره وکیل کارگران میگوید وضع ما کارگران بد است، شما حقوق را بیشتر کنید، اما مدیر عامل هم میگوید آیا من باید بتوانم برای این کارخانه قطعه یدکی بخرم یا نه؟ آیا باید بتوانم تکنولوژی و فن جدید را بخرم یا نه؟ آیا باید بتوانم مواد را بیاورم یا نه؟ برای اینکه بتوانم این گسترش را ایجاد کنم؟ باید قدرت جلب سرمایه را داشته باشم، و این از دو راه ممکن است: 1-فروش سهام 2-اعتبارات بانکی. حال من باید بتوانم پول بانک را برگردانم و سود سهمهایی را هم که سرمایهداران خریدهاند، بدهم، به طوری که کمتر از سود بانکی نباشد؛ یعنی اگر 18درصد به بانک سود میدهم، لااقل 18درصد هم به سهامداران سود بپردازم و جمع این سودها 36درصد میشود که پرداخت این مهم است، پس باید سی و شش درصد را کنار بگذارم و با این وضع باید رشد تکنولوژی را تضمین کنم و سرمایههای جدید را برای توسعه فن جذب کنم، برای خرید مواد هزینه کنم، باید همه اینها را راه بیاندازم.
بنابراین در نظام سرمایهداری ابتدا حساب سود سرمایه را صاف میکنند و میگویند متغیر اصلی رشد سرمایه است، در حالیکه در نظام انقلابی به انسان نمیگویند چون تو سرمایه نداری، باید تحقیر بشوی، بلکه تعریف فقر را عوض میکنند روی کارآمدی نمیبرند، میگویند تو انسان هستی و با حضور تو این سرمایهها پیدا میشود، تو متغیر اصلی هستی! بنابراین در رقابت بین عوامل تولید و تعیین سهم تأثیر هرکدام نسبت به قیمت تمام شده، در کشور انقلابی کارگر اصل است و در کشور سرمایهداری سرمایه.
حال اگر سرمایهداری در یک کشور پیاده شد، این نظام سهم خودش را 36درصد قرار میدهد و میگوید قیمت کالای تمام شده را منهای 36درصد سود خود کرده، و سپس سود را قسمت میکند. میگوئیم این حساب درست درنمیآید، میگویند چرا؟ میگوییم برای اینکه، وقتی کالایی وارد بازار میشود، کارگر هم دارای یک بازار است، همه کارگرها که در کارخانه نیستند، کارگران آزاد میگویند، نرخ مزدمان را آنقدر بالا میبریم تا بتوانیم این اجناس را بخریم و شما به کارگران کارخانه نمیتوانید بگویید که آنها بخرند ولی شما نمیتوانید بخرید، در اینصورت قیمت کار همه مشاغل گران میشود؛ یعنی این کارگران آزاد میگویند ما نرخ مزد را بالا میبریم تا بتوانیم اجناس را بخریم، به محض اینکه کارگران مزد خود را بالا بردند، دوباره نتیجه این میشود که صاحبان سرمایه میگویند باید قیمت کالا را به اندازهای بالا ببرید تا 36درصد به علاوه مزد کارگر بدست بیاید.
4/1/6. مدیریت بستر بحران در چهار بازار
بحران مدیریت بستر بحران نرخ کار و کالا است. نرخ کالا در موازنه ارزی است و نرخ کار در نزاع سرمایه و کار معین میشود. در این بحران وضعیت دستمزد کارگر و کارمند از یک سو و از سوی دیگر عدم تعادل در موازنه ارزی و بالا رفتن تبلیغات مصرفی است. محور این بحران واگذاری اختیارات به وزارتخانه ها در تعیین قیمت فروش خدمات است.
7. اثر هفتم: عدم تعادل در مدل سه شکافه سازمان برنامه (مدل تری کپس)
1/7. تعریف متغیرهای مدل برنامه
1/1/7. سه ورودی برای شناخت تعادل اقتصادی
مدل، به معنای ساده کردن شیی متغیر خارجی است،مثلا شیی متغیر خارجی هزار پارامتر دارد که اصلیترین آنرا بصورت ساده بیان میکنند و بین آنها نسبتهایی را برقرار میکنند تا مجموعه درست شود،آنگاه مجموعهای درست میشود که باید بتوان جهت تغییر آنرا «پیشبینی،هدایت و کنترل» نمود
اما در مدل برنامه که همان مدل سه ورودی یا سه شکافه یا «تری کپس»، سه ورودی بزرگ برای شناختن تعادل وجود دارد که سه ورودی یا سه متغیر و شاخصه آن «پس انداز و سرمایه گذاری»، «صادرات و واردات (توازن ارزی)» و «هزینه دولت (بودجه) و «راندمان» یا همان خدمات و راندمان خدمات میباشد، اگر هرکدام از این سه ورودی در بطن خودش دچار عدم هنجار و عدم تعادل شود، نتیجهاش عدم تعادل اقتصادی میشود.
در این مدل پسانداز و سرمایهگذاری شاغول آن دوتای دیگر است. در هر صورت نظام سرمایهداری از طریق این مدل کاملا در جامعه وارد شده و تحلیل مدل تِریکَپسِ (مدل سه شکافه) سازمان برنامه هم نیز براساس این مدل به بررسی متغیرهای درونی بیرونی جامعه کما و کیفا پرداخته و براساس آنها تصمیم گیری مینماید.
«در مدل برنامه آمده است، سرمایهگذاری مساوی با پسانداز است، به اضافه خالص صادرات و منهای واردات مدنظر است که این نیز از تراز بازرگانی کشور برمیخیزد و این بمعنای این است که بر اقتصاد بینالمللی تأثیر میگذارد، باضافه G (یعنی دولت) و مخارج دولتی است که شامل هزینه جاری و عمرانی میشود.
بنابراین این سه قسمت عبارتند از: 1 ـ تجارت خارجی که در آن خالص صادرات در نظر گرفته میشود. 2 ـ هزینهها و دولت که بنا به مبنای موجود همان C و G است یعنی هزینه مصرفی خانوارها و حجم دولت (هزینه مصرفی دولت) . 3 ـ سرمایهگذاری.
در الگوی سازمان اقتصادی اهرم پول و بانک مرکزی اصالت دارند، لذا سرمایهگذاری بعنوان اهرم مهم و اساسی و حاکم بر موضوعات مصرف، دولت و تجارت خارجی است. به عبارت دیگر متغیر اصلی «سرمایهگذاری» متغیر فرعی «دولت» و متغیر تبعی نیز «تجارت خارجی» است.
2/1/7. حاکمیت مدل بر جریان تصمیم سازی، تصمیم گیری و اجراء در کشور
در مدل سازمان برنامه در مرحله اول طرح سئوال و صورت مسئله صورت؛ بعد در مقطع دوم،پاسخها از عینیت بدست میآید و این اطلاعات از ادرات تابعه در کلیه شهرستانها جمع آوری شده و وارد وزارتخانهها میشود و مجموعش به سازمان برنامه تحویل میگردد.
مرحله دوم کار مدل،مسئله تحلیل است،تحلیل گزارشها بمعنی ملاحظه نسبت بین پاسخ دستههای سئوالات است که امکان تحلیل را ایجاد میکند. شاید پرسیده شود چه چیزی این تحلیل را انجام میدهد؟ میگوییم مفهوم تعادل در مدل تعریف شده است که بین متغیر و عوامل درونزای مدل و برونزای آن چه نسبتی وجود دارد.
پس از تحلیل،کار تخصیص مقدور است که بصورت پیشنهادی انجام میگیرد و بعد روابط کیفی (قانونگذاری) پیشنهاد داده میشود؛ البته این کار به ضمیمه اطلاعاتی است که تنظیم شده است. مجلس و مدیران برابر این تصمیم سازی قرار میگیرند؛ چون زمینه تصمیم از قبل با مدارک مستند آماری تعیین شده و نسبتهای قواعد علمی نیز در مدل برنامه تعریف شده است. در اینصورت مدیران و مجلس در کوچه بنبست قرار میگیرند؛ لذا با این وضع،اصلاحات بمعنی تعمیرات بسیار جزیی است،چون اطلاعات مدیر در این بازی شطرنج مات میشود و امکان تحرک هم ندارد و امکان تحرک از او سلب میشود. حال اگر بر اساس بستر آماده شده برای تصمیم،یک تصمیم در مجلس گرفته شود آنگاه در تصمیمگیری، مقدورات یک کشور (پول،نیروی انسانی و منابع طبیعی کشور)پشتوانه اجرای نظراتی میشود که بر گرفته از مدل است.
بعد از تصویب مجلس، وظیفه قانونی شورای نگهبان این است که مطابقت آن مصوبه را مطلبقت با قانون اساسی و شرع بررسی کند. امّا شورای نگهبان برنامه را بصورت موارد جزیی متوالی پس از تصویب مینگرد نه به عنوان یک نظام و نسبتهایی که پشت این دستگاه برنامهریزی قرار دارد. شورای نگهبان مدل برنامه را امضاء نکرده است،شورای نگهبان تناسبات بین نسبتها را ملاحظه نکرده است و آن جزئیاتی که در شورا وارد میشود، در حیطه ارزیابی مهرههای موضوعی است و خواه حقوقدانان و خواه فقهاء آنرا تصویب میکنند و برای اجراء میرود.
اما در اجرا کارها همزمان صورت میگیرد؛یعنی وزارت کشاورزی در کنار وزارت بارزگانی و... کار میکند؛ یعنی مجموعه و سیستم در کل مشغولند، یعنی نسبت و تناسبی که مدل برای فرماندهی در اختیار دارد،در حال تحقق میباشد. در اینصورت راندمان متناسب با مدل برنامه پیدا خواهد شد؛لذا ما به شورای نگهبان میگوییم که چرا ثمره و نتیجه اجرای مصوبات شما خلاف قانون اساسی شده است؟ در جواب میگوید: آنچه را که من تصویب کردم،خلاف قانون اساسی نبود. پس شورای نگهبان خودش را در مقابل کلیه محاکم حقوقی معذور دانسته و میگوید من مورد به مورد مصوبات را با قانون و شرع تطبیق کردم و در تطبیق، موردی را که خلاف شرع یا قانون اساسی بوده،تصویب نکردهام. زیرا کار شورا که تطبیق نظام نبوده است.
اما در عمل همین مسئله موردی، همزمان با مسایل دیگر اجرا میشود و با دقت در کار کل وزارتخانهها،میتوان دید که مدل، چرخ فرمان کل سیستم و دستگاه اجرایی کشور میباشد. دید خوشبینانه به وضع موجود این است که بگوییم خود کارشناسان برنامهریزی نمیدانند که لوازم این برنامهها ضد قانون اساسی است. دید بدبینانه قضیه بصورت دیگری است و آن اینکه گام به گام کار را به جایی میرسانند که مجلس و شورای نگهبان و حتی در نهایت شورای مصلحت،چیزهایی را امضاء کند که اصول قانون اساسی،یکی پس از دیگری ترک شود و ناهنجاری در جامعه پیدا شود،آنگاه مقدمات تغییرنظام فراهم میآید. پس مدل در حکم یک نظام هست که برای فرمان دادن نسبت به تحرک مجموعه سیستم دولتی کار میکند.
2/7. عدم تعادل در صادرات و واردات (توازن ارزی)
منظور از صادرات و واردات چیست؟ منظور توازن ارزی است؛ یعنی آیا مجموعه صادرات با مجموعه واردات ما را بدهکار کردهاست یا طلبکار؟ اگر مجموعه صادراتمان بیشتر از مجموعه وارداتمان باشد، پول ما نسبت به خارج سنگین میشود. پس باید مجموع صادرات و واردات؛ یعنی حساب کل مدنظر قرار گیرد. «البته در توازن ارزی، بازارهای جهانی تصمیمگیر است.»
به عبارت دیگر هرگاه از خارج کشور جنس بیشتر وارد شود و از داخل کمتر جنس صادر گردد (تراز تجاری) در این صورت کشور بدهکار خواهد بود و هرگاه از داخل جنس بیشتر صادر شود و از بیرون کمتر جنس وارد گردد، کشور از خارج طلبکار خواهد بود. این توازن تجاری کشور مربوط به حجم مصرف کشور از بیرون و حجم صادرات کشور نسبت به بیرون است. بنابراین صادرات و واردات به وضعیت تولید و مصرف بر میگردد، لذا باید مصرف معقولانه باشد. «نامعقولیت مصرف» به این معناست که انتظارات مردم فراتر از تولید باشد و «معقولیت مصرف» یعنی به نسبتی که کشور مصرف میکند، افزایش تولید داشته باشد. آنگاه افزایش تولید تبدیل به سرمایهگذاری شود. البته «انگیزه» نیز همانند تکنیک که سرمایه را افزایش میدهد، میتواند محور توسعه قرار گیرد.
یعنی گردش اعتبارات و تخصیص اعتبارات و نوع نقدینگی که به واحدها تخصیص داده میشود را واردات را تخصیص میدهد. بنابراین در سازمان اقتصادی چند متغیر وجود دارد که الگو بین آنها تناسبات را برقرار مینماید. یعنی در حول برنامه ابتداً بین متغیرها دو به دو تناسب برقرار میکند، آنگاه محوریت دو متغیر دیگر را در پس انداز و سرمایهگذاری معرفی مینماید. هر چند که امروزه الگو بر پایه «توسعه صادرات» تنظیم شده است؛ اما از دیدگاه ما از بین این سه متغیر، متغیر اصلی همان نظام پولی است.
1/2/7. تنازع شدید بازار کار با سرمایه عامل نوسان در توازن ارزی
هرگاه گفته شود که قیمت پول شما در برابر پول دیگران در حال پایینآمدن است، معنایش چیست؟ از مثال عرفی برای فهم موازنه استفاده میکنیم. -اگر دو وزنه در دو طرف ترازو- قرار دهید، آنگاه حجم و تناژ واردات را ده برابر کرده و حجم صادرات را یک برابر قرار دهید، آیا میشود کفه واردات پایین نیاید و کفه صادرات بالا نرود، شاید بگویید با چه نسبت فشاری؟ میگوییم با نسبت فشار ده برابر. حال اگر این طرف 100 برابر طرف دیگر باشد، در اینصورت نسبت فشار صد برابر است. وقتی قیمت دلار از 7 تومان، 70 تومان و از 70 تومان به 170 تومان و از 170 تومان تا 300 تومان و بعد تا 500 تومان و تا 800 تومان بالا رفت، معنای این، حجم صادرات و واردات است و معنی ان چیز دیگر نیست؛ یعنی شما مصرف را عمومی کردید و از قشر خاص زمان شاه در الگوی سرمایهداری به همه اقشار رساندهاید، لذا یک جهش پیدا کرد و دلار تا 170 تومان بالا رفت، بعد همه را تحریص به مصرف کردید و تنازع بین بازار کار و سرمایه پیش آمد، لذا الان قیمت تا به 800 تومان و هزار تومان رسیده است.» بنابراین باید ببینیم که اثر این درگیری شدید بین بازار کار و بازار سرمایه در کجاها ظاهر میشود؟ ابتدا در موازنه ارزی این اثر ظاهر میشود.
2/2/7. عدم توازن ارزی، منشأ تغییر الگوهای مصرف و در نتیجه گستاخی در مصرف
عدم توازن ارزی محصول ضرب شدن گستاخی انقلابی در مصرف میباشد، این مطلب دارای چه اثراتی دارد؟ این مسئله الان الگوی معماری را تغییر داده است، الگوی پوشش را عوض کرده است؛ یعنی کلیه الگوهای مصرف در خانه تا دیگر خصوصیات خانواده تغییر یافته است، در اینصورت که گستاخی در مصرف پیش بیاید، بالمره گستاخی انقلابی نیز پیش میآید؛ یعنی بستر عینی، اجازه تطرق احتمالات جدید را میدهد.
3/2/7. گستاخی انقلابی در مصرف، عامل ناهنجاری در بافت توازن ارزی
بافت توازن ارزی به چه معنا است؟ میگوییم ما چه تکنولوژی وارد کنیم و چه مواد مصرفی وارد کنیم، در هرحال گران و ارزان شدن پول کشور در برابر پول کشورهای دیگر (مسئله توازن ارزی) مربوط به میزان ورود و خروج اجناس میباشد؛ یعنی اگر یک دایرهای را بعنوان کشور ایران تصور کنید، توازن ارزی بستگی به این مسئله دارد که چقدر جنس وارد کشور شده و چقدر جنس از کشور خارج شدهاست و ارزش جهانی این واردات و صادرات چقدر میباشد؟ یعنی مهم نیست که جنس واردشده تکنولوژی یا مواد مصرفی و یا هر چیز دیگر باشد؛ چون در این معادله مجموعه صادرات و واردات مهم است؛ یعنی مانند حساب دفتر کل، محاسبه میشود که کل واردات کشور در مقابل کل صادرات قرار میگیرد. حتی اگر ارز کشور به دست مسافرین دادهشود و آنها این پول را ببرند که جنس بخرند، این نشانه آن است که مردم کشور به چیزهای دیگری نیاز دارند که میخواهند آنها را بدست بیاورند، لذا از اینجا ارز میبرند.
حال اگر راجع به مسئله ناهنجاری در توازن ارزی سئوال شود و گفته شود که بهرحال کارهایی که صورت گرفته است، باعث یک تولیداتی شدهاست، چون در هرحال پولها را در بانکها متمرکز نموده و بعد مثلاً این سرمایه خرج ساختن سد شدهاست که زمینهایی هم بواسطه همین سد آبیاری شده و الان در آن کشاورزی میشود، چگونه میگویید کارهای ایشان باعث شده حجم واردات بیشتر شدهاست، در حالیکه فرضاً همین اضافهشدن زمینهای قابل کشت باعث شده که جلوی مقداری از واردات گندم گرفته شدهاست؟ در جواب میگوییم خیر، گستاخی انقلابی باعث شدهاست که وقتی این آب سد به دست رعیتها و کشاورزان رسید، این امر موجب پولدارشدن آنها شد که این امر هم سبب مصارف جدید مانند ضبط صوت، ویدئو و... شدهاست. درواقع این کار یک چرخش داشتهاست، ولی در عمل موازنه صادرات را بهم زدهاست، مخصوصاً که در کشور تبلیغات سرمایهداری هم میشود. علاوه بر اینکه خود ساختن این سد هم با الگوی سرمایهداری بودهاست؛ یعنی هزینهشدن پول، فرهنگ مصرف را تغییر دادهاست.
3/7. عدم تعادل در پس انداز و سرمایه گذاری
1/3/7. پس انداز و سرمایه گذاری یا رشد پول و نرخ ربا
رابطه پسانداز مردم چه نسبتی با سرمایهگذاری دارد؟ ابتدا نباید این مطلب فراموش شود که که دولت نیز مانند مردم پول خود را در بانک پسانداز میکنند و اساساً هرچه پول در کشور است در شبکه بانکی کشور جمع میشود. اما رابطه بین پسانداز و سرمایهگذاری؛ یعنی رشد پول و نرخ ربا اصل در تنظیم و تحلیل کلیه گردش عملیات خدماتی است. اساساً فعالیتهای دولت، در سطح تولید ناخالص ملی، بعنوان بخش خدمات شناخته میشود؛ یعنی مانند یک مدیرعامل که در یک شرکت کوچک، حقوق میگیرد و بعنوان بخش خدمات محسوب میشود، کل دولت هم نسبت به کل پولی که در کشور هزینه میشود؛ بعنوان بخش خدمات محسوب میگردد. در واقع دولتیها برای چرخاندن همان پسانداز و سرمایهگذاری کار میکنند.
2/3/7. آیا سرمایهگذاری متغیر اصلی است؟
از نظر ما رقابت کار و سرمایه (دو نظام ارزشی) متغیر اصلی است نه سود سرمایه به عبارت دیگر سهم تاثیر نرخ کار در قیمت کالات منشاء نزاع در بین سرمایه و کار است مثلا در کارخانه نرخ سود سرمایه بالا میرود و نرخ کار پائین است اما زمانی که کالا وارد بازار میشود و به اضافه سود سرمایه است با کار کارگری برابری میکند که بیرون از کارخانه است. پس انچه وجود دارد تنازع میان نیروی کار و نیروی سرمایه در قیمت تمام شده کالا است.
4/7. عدم تعادل در بودجه و راندمان
1/4/7. عدم تعادل بین «بودجه» و «راندمان»، معلول عدم توازن ارزی
باید توجه داشت وقتی که توازن ارزی بهم میخورد، دیگر معنا ندارد گفته شود که طوری باید خدمات دولتی تنظیم گردد که کسری بودجه پیدا نشود، میتوان کسر بودجه بوجود آمده و بیشتر شده را در واگذاری اختیارات، به موضوعات مدیریت نسبت به مدیریت پنهان کرد.
2/4/7. هزینهای شدن بودجه دولت
آیا بودجه، بودجه عملیاتی است یا بودجه هزینهای میباشد؟ قطعا در چنین شرایطی بودجه هزینهای خواهد شد و دیگر بودجه عملیاتی نمیتواند تنظیم شود. این مسئله نیز ربطی به مسئله باندهای سیاسی و اینکه این باند بیاید و آن باند برود، ندارد. این اشکال به اینکه وفاق ملی نداریم پس آشتی کنیم، مربوط نمیشود؛ بلکه باید توجه نمود که الان بسترِ روابطِ کارِ اداره تغییر یافته است، به عبارت دیگر وقتی که بناشد مدیر در خدمات با همیاری مردم کار کند و اختیار چانهزدن هم به او دادید، یعنی گفتید مشکل کسر بودجه را خودتان حل کنید؛ یعنی کسر بودجه را از دست دولت و صندوق رسمی دولت درآوردید و در بین رابطه مدیر با مراجعه قرار دادید در این صورت اختیارات واگذار شده است و دیگر شما نمیتوانید مصوبه داشتهباشید تا بعد عملیات انجام بگیرد؛ بلکه در عرضه خدمات مصوبه برنامه تصویب شده و بودجه در یک طرف صندوق موازنه قرار میگیرد و در نتیجه رشوه کارمندان و معامله با مدیران طرف دیگر قرار میگیرد، بودجه از عملیاتی بودن عملا به هزینهای تبدیل میشود؛ زیرا قدرت کنترل دست دو قطب است بهگونهای که قطب بودجه از بالا میآید و یک قطب هم از پایین. در این حالت بین مراجع و مصوبات مجلس اشکال پیدا میشود.