قیمت، آمار و ارزش ریالی کالاها یا نفس سود آوری از جمله موضوعاتی است که به عنوان متغیر اقتصادی ، محسوب میشود. یک روش برای دستیابی به قیمت کالاها این است که نفس سودآوری کالاها مورد بررسی قرار گیرد؛ چرا که نفس سودآوری (یا نسبت سود به سرمایه) با قیمت تمام شدهی کالا، مورد محاسبه قرار گرفته است. وقتی قیمت واقعی یک کارخانه مشخص نباشد، نمیتوان نسبت بین سود و سرمایه را ملاحظه نمود. ممکن است قیمت روز کارخانه را از طریق سرمایه ثابتی که در ترازنامه نوشته شده است، بدست آورد. اما در ترازنامه وزارت دارائی نیز قیمت مطلوب و موجود مشخص نیست، زیرا در ترازنامه معلوم نیست که آیا قیمت استهلاک و عمر کارخانه در بازارهای جهانی چه تاثیری داشته است و آیا همچنان از قیمت و ارزش سابق برخوردار است یا خیر. روش دیگر در محاسبهی قیمت تمام شده کالاها این است که ارزش ارزی تولید کالاها یا ارزش افزوده را براساس صادرات و رقابتهای بازار جهانی مورد محاسبه قرار دهیم. به تعبیر دیگر بایستی قیمت ارزشی کالاها ـ که ارتباط تنگاتنگی با مرغوبیت و کیفیت آنها دارد ـ در نسبت بین ارزش کمی ریالی و دلاری مورد دقت قرار گرفته تا مشخص شود که کالاها در مازاد بر هزینه تولید، ارزآوری داشتهاند یا خیر. لذا بر خلاف شیوه قبل، نفس سود آوری آن هم در شکل 100% اقتصادی، متغیر اقتصادی صنعت میباشد. قیمتدر یک تعریف ساده، معیاری برای سنجش ارزش مبادلهای یک کالا یا یک خدمت است که بر حسب پول یا کالای دیگری که مورد پذیرش همگانی است میباشد تعیین میشود؛ بنابراین قیمت در واقع نسبتی است که نشان دهنده یک نوع از شرایط است؛ شرایطی که برحسب آن، کالاها و خدمات با یکدیگر مبادله میشوند.[1]
اگر قیمت کالاها ارزان و سودآوری کمتر و به نسبت درآمد، امکان خرید برای عمومی فراهم شود، این مسئله از زوایای مختلف اقتصادی، اجتماعی و صنعتی قابل تأمل است.
آیا در محاسبه ارزانی و گرانی تنها باید متغیر پول در نظر گرفته شود یا اینکه عوامل دیگری نیز موثر میباشند؟ آیا در این محاسبه باید تنها به مقدار داده و ستاده یا یارانه ترزیقی دولت توجه شود یا اینکه باید در این محاسبات، نقش سیاستهای تشویقی دولت را از نظر آثار (نه علت پیدایش) در دو مقوله گرانی و ارزانی مورد بررسی قرار داد؟این بررسی گاه از زاویه نفس ارزانی و گرانی و گاه از زاویه تاثیر سیاستهای دولت در ارزانی و گرانی میباشد که باید دید ارزانی و گرانی چه بوده و معیار شناخت آن چیست. به طور کلی ارزانی و گرانی متناسب با سطح قدرت خرید طبقات مختلف اجتماعی معنا میشود؛ یعنی زمانی کالا ارزان است که بتوان قدرت خرید آن را در سبد کالاها مشاهده نمود. از آنجائی که «قدرت خرید» از میانگین سبد درآمد به سبد بهرهوری مورد محاسبه قرار میگیرد، پس معنای ارزانی و گرانی متناسب با کالاهای مختلف، متفاوت میباشد. در این صورت وقتی حجم مخصوص کالا به عدهی خاصی، تخصیص پیدا کند، «فراوانی» نیز مطرح میشود. پس در معنا نمودن ارزانی و گرانی باید نسبت بین درآمد، مصرف و تولید را با یکدیگر ملاحظه کرد.
به طور کلی نسبت بین ارضاء و نیاز یا نسبت سرمایه و نیاز، معنای اجتماعی ارزانی و گرانی را افاده مینماید. پس وزن مخصوص کالا نسبت به نیازهای جامعه سوسیالیستی، سرمایهداری و یا انقلابی، در تبیین تعریف اجتماعی ارزانی و گرانی موثر است.
همانگونه که میتوان معنای ارزانی و گرانی را از زاویه ارضاء و نیاز مورد دقت قرار داد، بررسی ارزانی و گرانی از زاویه سرمایه نیز امکان دارد. علاوه بر این میزان سود یا نرخ سود سرمایه در ارتباط با بازار کار نیز قابل بررسی است. از این بُعد، پارامتر نرخ سود سرمایه در تحلیل اقتصادی ارزانی و گرانی، اصل قرار میگیرد؛ نرخ سود سرمایه به معنای نسبت بین بازار کار و نرخ سود سرمایه میباشد و نرخ سود سرمایه چیزی جز «نسبت بین کار و مصرف» نیست.
بنابراین بر حسب این معنا ارزانی آن است که قدرت بهرهوری نسبت به آن کالا وجود داشته باشد و گرانی معنایی برخلاف آن دارد. وقتی سرمایهدار نرخ سود سرمایه را افزایش میدهد، حق مصرف جدیدی پیدا کرده و این حق میتواند در جامعه ایجاد تحریک نماید، بنابراین تحریک به «مصرف» ایجاد نیاز جدیدی در جامعه کرده و در واقع فاصله بین ارضاء و نیاز، مفهوم فقر و گرانی را در سطح اقتصادی نشان میدهد؛ اما اگر نسبت بین قیمت کار و نرخ سود سرمایه معکوس شود (یعنی کار بالا و کالا پائین قرار گیرد) امکان مصرف بیشتر به وجود میآید. بنابراین بعد اقتصادی قیمت به معنای ملاحظه نسبت بین کار و مصرف یا درآمد سرانه مصرف است.
نکته قابل توجه اینکه «ارزش افزوده» هر چند معنای اقتصادی قیمت است اما قابلیت معنا نمودن قیمت در سطوح اجتماعی و صنعتی را ندارد. نسبت سرمایه به کار (capitalـ labour ratio) به طور اصولی در علم اقتصاد در نظریه «توزیع درآمد» مطرح شده است. این نسبت را میتوان به صورت مقدار سرمایه به مقدار نیروی کار تعریف کرده که به صورت نهادهایی در پدیده اقتصادی معینی در زمانی معین یا در طول دوره زمانی معینی قابل دسترسی است.
ارزش افزوده یا مازاد (surplus) که کرارا در طول بحث مورد استفاده قرار میگیرد دارای چهار کاربرد اصلی در متون اقتصادی است:
1ـ مفهومی است که در تحلیل سود، اجاره بها، ارزش و دارائیهای ملموس به کار میرود. در این معنا بیشتر صورت مازاد تولید کننده توصیف میشود.
2ـ به معنای مازاد مصرف کننده نیز مفهومی در اقتصاد رفاه است.
3ـ مازاد اقتصادی، مفهومی است که میتوان گفت هنگامی به وجود میآید که فروشنده فروشی را به مبلغی بیش از کمترین مبلغی که مایل به فروش بوده انجام دهد، یا آنکه خریداری خریدی را به مبلغی کم تر از بیشترین مبلغی که مایل به خرید بوده انجام دهد.
4ـ مازاد در نظر حسابدار، نشان دهنده تفاوتی است بین دارائیهای شرکت و بدهیها به اضافه موجودی سرمایهای آن مازاد کسب شده که عبارت است از تراز منافع و سودهای خالص شرکت پس از کسر خسارتها و پس از پرداخت حق سهامداران و نقل و انتقال به حسابهای موجودی سرمایه.[2]
ارزانی و گرانی را میتوان از زاویه صرفاً صنعتی مورد دقت قرار داد، وقتی مصرف سرانه بالا میرود، عوامل متعددی میتواند در این افزایش نقش داشته باشد. یکی از این عوامل، کارآمد شدن ابزارها و ساختارهای اجتماعی است؛ یعنی قدرت تسخیر بر منابع، باعث برتری در تکنولوژی و در نتیجه توزیع درآمد بیشتر است. پس ارزانی و گرانی در سطح صنعتی به معنای «نسبت تکنیک و تولید» میباشد و به طور کلی در نسبت میان تکنیک و تناژ تبدیل خلاصه میشود. بنابراین اگر بهرهوری از ابزار تولید و نیرو برای تولید، بیشتر شود قطعاً در قیمت تاثیر دارد. البته تناژ تبدیل (قیمت ریالی کالای تولید شده) و تنوع تبدیل (به حداکثر رساندن بهرهوری اجتماعی) از دیگر متغیرهای کنترلی در صنعت است که در خطوط بهرهوری و ارزش افزوده و مصرف اجتماعی از اهمیت وافری برخوردار میباشند
[1]. Price دایره المعارف علوم اجتماعی عنوان قیمت
[2]. ارزش افزوده surplus دایره المعارف علوم اجتماعی عنوان ارزش