1ـ ملاحظه نسبت و کمیت در بهینهسازی اوصاف مدل
یکی از اصول مدل سازی این است که متغیرها باید «کمی» باشند، در مدلسازی اگر کمیت در نسبت بین امور ملاحظه نشود، آنگاه نمیتوان گزارشهای آماری را بهینه کرد. از سویی دیگر باید در بهینه سازی، آمارِ کمِّ واحدِ انتزاعی نسبت بین موضوعات را، به اوصاف کیفی تبدیل نمود. در هر صورت باید براساس اوصاف کیفی، کمیت جدیدی ارائه شود. قبل از کمیت وصفی، کمّ انتزاعی و قراردادی وجود دارد؛ براساس کم انتزاعی گفته میشود: پنج میلیارد تُن گندم، کلمه «تُن» واحدی قراردادی است؛ در اینجا منظور پنج میلیاردی که واحد آن انتزاعی است؛ اما اگر کلمه «نسبت» به کار برده شود، وصف به شکل کمی، ملاحظه شده و با وصفی شدن «کم» میتوان بهینه را آغاز نمود. آغاز بهینه به این معنا است که اوصاف یک مجموعه (که ابتدائاً تحلیلی و ابزار تحلیل نسبت به درون، بیرون و ارتباط یک شیء هستند) اگر با شاخصههای انتزاعی، همگام شوند؛ کنترل عینیت بخوبی انجام میگیرد؛ لذا در بهینهسازی بین نسبتهای وصفی به واحدهای انتزاعی و مجدداً از واحدهای انتزاعی به نسبتهای وصفی یک رفت و برگشت انجام میشود. پس واحد توصیفی (اوصاف) باید دارای کمّیت بوده و کمیت آن نیز متناسب با منزلت و مرتبه وصف باشد. در هر صورت باید در جریان بهینه، کمّ انتزاعی به کمّ وصفی تبدیل شود.
1/1ـ بیان مفهوم کمّیت تناسبات بین متغیرها در مدل ریاضی
تناسب بین متغیرها باید کمّی باشد،اما کمیت آن به معنای کم انتزاعی نیست! مفهوم «برابری» تا زمانی که بین واحدهای انتزاعی ملاحظه میشود، موجب انتزاعی شدن معیار سنجش میگردد؛ اما هرگاه مفهوم برابری بعنوان پسوند یک وصف قرار گیرد، آنگاه واحد انتزاعی موضوعیتی نخواهد داشت. بلکه مفهوم «برابری» مساوی سهم تأثیر، در چگونگی عملکرد متغیرها برای یک منتجه، است هر چند که آثار عینیت را به شکل انتزاعی ملاحظه مینمائیم اما واحد انتزاعی نمودِ موجود خارجی است نه خود آن موجود خارجی!
2/1. بیان مفهوم مدل ریاضی «تمثیلی»
در این قسمت مدل ریاضی را به شکل ساده توضیح میدهیم:
مثلاً یک تخم مرغ داخل آب نمک قرار داده میشود. در اینصورت درجه غلظت نمک و درجه فاسد شدن تخممرغ در داخل آب نمک هر دو قابل اندازهگیری و محاسبه است. زیرا وقتی تخممرغ در داخل آب نمک قرار میگیرد تا شش ماه بیشتر سالم نخواهد بود. لذا اطلاعاتی از قبیل: تخممرغ در کدام قسمت آب نمک شناور است؟ دما و غلظت آن چه مقدار است؟ و… همگی قابل اندازهگیری کمّی است، باید این اطلاعات کمی به نسبت بین کمیّات تبدیل شده تا مدل محیطی تخم مرغ، تعریف شود. مدل محیطی باید در کلیه قسمتهای موضوع مورد محاسبه (تخم مرغ) رعایت شود، لذا اگر یک مقدار از تخم مرغ بیرون از آب نمک باشد، این محاسبه مخدوش است! علاوه بر آنکه اطلاعات محیط بیرونی مورد محاسبه کمی قرار میگیرد، محیط درونی موضوع نیز در این محاسبه مورد توجه میباشد. مثلاً در درون تخم عواملی برای فاسد شدن آن وجود دارد، لذا باید این عوامل درونی ساده شوند، زیرا عوامل را در تغییر موضوع، مقوم میباشند لذا این مقومات تغییرات درونی و تغییرات بیرونی، باید در مدل ریاضی مورد توجه قرار گیرند.
معنای مقومات به زبان بسیار ساده این است که اگر یک نقطهای را برای حرکت تعریف مینمائیم، در این صورت این نقطه برای تعدادی از عوامل که به سمت آن در حال حرکت هستند، «مقوم» میباشد، به نحوی که اگر آن نقطه تغییر کند (یعنی عوامل به سمت دیگری حرکت مینمایند) و مطلوبیت تخم مرغ چیزی غیر از فساد شدن یا فاسد نشدن باشد، در این صورت مقومات دیگری مطرح شده و عوامل دیگری به سمت آن حرکت مینمایند؛ هر چند ممکن است براساس هر دو مقوم به پیش فرضهای واحدی دست یابیم، لکن نگرش ما از دو جهت و دو نقطه مختصات متفاوت است. در هر صورت اگر مطلوبیتنهایی یک مدل ریاضی تغییر نماید، کلیه مراحل و معادلات و نسبتهای آن مدل تغییر خواهند کرد. پس تغییر موضوعات و نسبتها و مراحل معادله تابعی از تغییر در مطلوبیتهای مدل است.
3/1ـ لزوم مرحله بندی جریان تغییر در تبدیل یا ایجاد شیب بوسیله مدل
در مدلی ریاضی علاوه بر اینکه باید، عوامل درونزا، برونزا و نسبت بین آنها معین شود، باید مدل به سمت مقصد و دارای شیب و حرکت باشد. کاربرد عنوان «شیب» در مدل بدین علت است که بتوان جریان تغییر را ملاحظه کرده و این جریان تغییر در تبدیل شدن، مرحلهبندی شود؛ آنگاه براساس مقومات مدل، از نسبت به عوامل درونزا و برونزا یک حرکت دیگری به سمت مقومات جدید به وجود خواهد آمد.
به طور کلی اساس مقومات دارای مدل، استراتژی حرکت بوده و هماهنگسازی کل روند را بر عهده دارد و لذا هرگز تغییری در آنها روی نمیدهد. (یعنی مانند نسبیتِ عمومی تغییری نکرده اما بخشهای خاص آن قطعاً متناسب با مرحلهی تبدیل، متغیر میشوند.)
در هر صورت باید برای «شیب» یک تعریف کمی ارائه شود و این امر زمانی محقق میشود که شیب نسبت بین عوامل درونزا و برونزا را در سه مرحله طی نماید. اول: باید دارای مقیاس انتزاعی باشد. دوم: براساس ریاضیات احتمالات، مرتباً احتمال دقیقتر شود. سوم: نسبت بین اوصاف استخراج شده و از نسبت بین اوصاف، تعریف کمی شیب ارائه شود تا امکان کنترل و در نهایت چگونگی تصرفات و نحوه اعمال آنها در محیط فراهم گردیده و در نتیجه عوامل درونزا نیز تغییر نمایند.
مدل همیشه از طریق تغییراتی که در محیط اعمال میکند، شی را تبدیل نموده و در نهایت تبدیل آن را هدایت میکند؛ در ساخت این محیطها گاه محیطهای درون ملکولی و گاه محیطهای برون ملکولی ملاحظه میشود؛ در هر صورت این محیطسازی در مدل تنها محدود به امور موضوع فی نفسه نیست، بلکه در امور انسانی نیز محیطسازی انجام میشود.
اکنون که با خصوصیات مدل ریاضی به طور کلی آشنا شدیم، حال به تبیین اجمالی قواعد مدلسازی میپردازیم.
2. بررسی قواعد مدلسازی
1/2 ـ ساخت مدل خاص بر پایه مدل عام
در مدل، نسبت بین عوامل درونزا و برونزا از طریق یک شیب مورد تبدیل و تصرف قرار میگیرد. این تبدیل (که در مدل ریاضی ساخته میشود) به صورت خاص مدلهای اقتصادسنجی و مانند آن را به وجود میآورد، لذا اگر مدل عام ریاضی تعریف نشود، مدلهای خاص، از آن به وجود نخواهد آمد؛ زیرا صحت مدل خاص این است که قواعدی را براساس مدل عام، مطرح نماید و سپس آن قواعد را با قید خصوصیت در موضوع خاص، بکار گیرد.
2/2 ـ لزوم تعدد مدلها به دلیل تعدد مصادیق
در مدل عام ممکن است که تعداد عوامل برونزا یا عوامل درونزا بیان نشود و لکن در مدل خاص باید تعداد این عوامل مطرح شود، به عبارت دیگر در مصادیق مدل باید عوامل متعدد و مختلف باشند. لذا به علت اختلاف خاص مصداقی، مدلهای مختلف و متعددی خواهیم داشت. مثلاً یک مدل اقتصادسنجی، یک مدل فیزیک و شیمی برای کنترل حیات مولکولی و یک مدل گردش الکتریستهها و مدل تغییرات نور و… خواهیم داشت.
2/3 ـ لزوم وجود اصول مشترک در تمامی مدلها
در تمامی مدلها باید اصول مشترکی وجود داشته و این اصول باید دارای شیب باشند تا کنترل و هدایتِ تغییرات به درستی انجام شود.
2/4 ـ اولین گام در مدلسازی: سادهسازی
سادهسازی یا تعمیم طبقهبندیها، مجموعهها، الفاظ، موضوعات دورنی و برونی، اولین گام در تنظیم مدل است.
2/5 ـ دومین گام در مدلسازی: ضرورت کمّی شدن نظام نسبتها
مدل باید کمّی و ریاضی شود. «کمّی شدن» فقط به معنای معیار داشتن نیست، بلکه باید آماری نیز شده و بدنبال آن نظام نسبتها و شیب تنظیم شود.
2/6ـ لزوم وجود سازمان تحقیقات در بیان علت یا عوامل تغییر مدل
مدل از شیوهای همچون «تجاربِ مفرده» خارج بوده و دارای سازمان تحقیقات است. تجارب مفرده، نیازی به علت نداشته و به بیان ماهیت شی منتهی میشود، مثلاً چرا روغن چرب است؟ برای اینکه چرب است. «ذاتی شیء علت بردار نیست!» در تجارب مفرده روش تعریف کردن از طریق بیان جنس و فصل انجام میگیرد، جنس بعنوان مشترکات (از نظر آثار) و فصل بعنوان مفترقات و مختصات محسوب میشود و نتیجه آن آدرسبندی است. اما در تحقیقات سازمان یافته، علت یا عوامل تغییر بیان میشود. تنها تفاوت عملی بین علم گذشته و علم امروز این است که در علم امروزی با علتیابی و بیان عوامل تغییر، میتوان پیشبینی و برنامهریزی و انواع تغییرات را ایجاد نمود؛ مثلاً میتوان علت چرخیدن و حرکت الکتریکی را کشف کرد و کیفیت تبدیل آن به حرکت مکانیکی ـ که باعث حرکت الکترموتور میشود ـ را مشخص نمود. بعد از کشف علت، آن را در مدل قرار داد. سپس در مورد آن برنامه ریزی کرد.
بنابراین:
1. اولینمرحله مدل سازی: تنظیم پیش فرضهای مدل بر اساس پایگاه ارزشی (تکامل حجیت)
2. دومین مرحله دوم مدل سازی: تنظیم معادله کاربردی بر اساس نسبت بین پیشفرضها (مانند: طب داورسازی)
3. پایان کار در مدل سازی: بهکارگیری معادله کاربردی در مرحله عمل (مانند: طب معالج و ارائه نسخه)
2/7ـ «مدل خاص» به معنای نمونهسازی از شیء متغیر و تبعیت الگو از آن
در مدلسازی باید از یک شی متغیر، نمونهسازی و گزارشگیری انجام شود، تا بتوان وضعیت آن را مورد پیشبینی، هدایت و کنترل قرار داد؛ پس از آنکه مدل کارکردِ خود را انجام و قواعدی را ارائه نمود، آنگاه «الگو» بوجود میآید. «الگو» شمای ترسیمی یک مهندسی اجتماعی است چرا که براساس الگو است که میتوان نشان داد، وضعیت تغییرات و کنترل و فعالیتها در مدل چگونه انجام یافته است! الگو دارای سطوح مختلف سازمانی، برنامهای و عملیاتی بوده و این سطوح مختلف، همگی بازگشت به یک امر مشترک به نام «مدل» مینمایند. (البته مدلی که کنترل تغییرات را انجام میدهد.)
پس از تعیین تناسبات براساس الگو، باید معین شود چه الگوئی برای تخصیص پول و اعتبارات و تخصیص امر و نهی و تصمیمگیری در سازمان و چه الگوی برای گردش عملیات لازم است. تعیین هر سه الگو منوط به داشتن مدلی است که برای کنترل شی متغیر انتخاب شده است. الگو نسبت به مدل تابع بوده و نقش ترسیمی و مهندسی را برعهده دارد. اکنون میتوان به یک جمعبندی نسبتاً مهمی در مورد رابطهی الگو و مدل دست یافت.
2/8ـ مدل به معنای زیرساخت تناسبات و اصول حاکم بر الگو
مدل را نباید هرگز متشتط تعریف نمود، چرا که مدل زیرساختی برای پیدایش و شناختن اصول حاکم بر الگو است. «اصول حاکم» به اصولی گفته میشوند که الگو بوسیله آنها تنظیم میگردد و «الگو» نیز به معنای ترسیم یک نظام ساختار ترسیمی یا مهندسی است. مهندسی نیز به معنای به کار بردن دانشی است که تناسبات فنی یک چیز را تمام مینماید. علم هندسه (به فتح) آن گونه که در قدیم به کار گرفته شده است، به معنای به کار بردن تناسبات ریاضی یک شکل است و مهندس، آن کسی است که میتواند این محاسبات را به کار بگیرد؛ زیرا همانطور که مهندسی ساختمان داریم، مهندسی ساختار گردش امور، تقسیم کار، تخصیص کار و گردش عملیات نیز وجود دارد.
بنابراین الگو نیز نباید مانند مدل متشتط معنا شود، زیرا در صورت ناهماهنگ معنا شدن، نمیتوان در مصداقها تغییر ایجاد نمود؛ در تعریف الگو باید متغیرهای اصلی مورد ملاحظه قرار گیرند. از متغیرهای اصلی الگو میتوان به تمرکز تصمیم یا مشارکت یا واگذاری تصمیم، در مدل تخصیص یا گردش عملیات توبیخ و تشویق و… اشاره کرد.
الگو در واقع نمود و ظهور زیر ساخت است. پس باید قواعد و اصول حاکم بر این الگو را به قواعد بنیادین و زیرساختی آن بازگرداند. در نظامات موجود، الگو به معنای ساختارهای است که به صورت عینی، مدل نظری و برنامه تحقیق را کنترل میکند. و به عبارتی، ساختاری است که به صورت عینی، مدل نظری را به عینیت تبدیل مینماید