چگونه میتوان شیب جامعه را از مصرفزدگی به تعدیل و از آنجا به تولید، گرایش داد و در نهایت ظهور اقتصاد و صنعتی جدید و متناسب را در جامعه شاهد بود؟ به طور خلاصه اینکه امروزه جوامع صنعتی از مصرف بعنوان موتور تحرک نظام مادی استفاده میکنند و با ابزار موثر تبلیغاتی خود هر روز توسعه این سیاست را دنبال میکنند؛ اما ایشان در کنار این سیاست، به تولید و توزیع «قدرت، ثروت و اطلاع» نیز مجهز هستند؛ لذا خود را در مقام تقلید و انفعال احساس نمیکنند. اما کشوری که از این ابزار بیبهره یا کم بهره است به همان اندازه در چنبرهی بیجهتی یا بدجهتی نسبت به غیر گرفتار میآید. در هر حال توسعه مصرف نه یک شعار بلکه یک راهبرد اصولی برای نظامهای مادی ـ اعم از سوسیالیستی یا کاپیتالیستی ـ است. مصرف در نگاه استراتژیک ایشان، تکیه گاه مطمئنی برای تحرک نظام انگیزش جامعه بمنظور تولید بیشتر و سودآوری افزونتر است، اما در نظام مادی شرق این امر به صورت مصرف جمعی و تاریخی تعریف میگردد و ابزار را متغیر اصلی در توسعه نیاز و ارضای فرد و جامعه میداند. در نظام سرمایهداری ابتدا مصرف را در چار چوب نیاز و ارضای فردی و سپس به صورت اجتماعی معنا میکند و با ترسیم اختلاف طبقاتی زمینه تحرک بیشتر ایشان را فراهم مینماید در هر حال هر دو نظام در این امر مشترکند که توسعه مصرف در جامعه باید به صورت دائم تزاید با جهتگیری رشد حرص و حسد اجتماعی بمنظور تحرک جامعه در مسیر تولید و مصرف بیشتر فنآوری، هم سخن میباشند. باعتقاد ما کلید طلائی این قفل ناگشوده، ایجاد بحران کنترل شده و هدفمند در جامعه است. بحران میتواند راه طولانی را نزدیک کند بحران به معنای پیدایش یک اختلاف سطح، یک قدرت و یک فرصت است که میتوان چون سیلی بُنیان کن، انتظارات موجود جامعه و جهت حاکم بر آنها را دگرگون کند. بحران میتواند صنعت جدید را ایجاد کرده و صنعت بیگانه را به زنجیر کشاند. اما این امر مستلزم مدیریت شایسته است.
«مدیریتِ بحران» امروزه یکی از مباحث مهم راهبردی است که در آکادمیها و مراکز مطالعات استراتژیک کشورهای توسعه یافته مادی، از وزن شایستهای در پژوهشهای نظری، کتابخانهای و میدانی برخوردار است. ما زمانی میتوانیم الگوی توسعه صنعتی کشور را بدرستی طراحی کنیم که هماهنگ با سایر نهادهای دولتی و غیر دولتی، به ایجاد بحران هدفمند به نفع توسعه صنعتِ متناسب با توسعه اسلامی بپردازیم؛ بدون آنکه خود را نیازمند در غلطیدن در یک جنگ سیاسی خسارت بار احساس کنیم؛ امری که امروزه از سوی دشمنان انقلاب اسلامی به صورت برنامهریزی شده هر از چند گاهی بر ما تحمیل میشود. مانند قضیه پروتکل الحاقی هستهای یا بحران عراق!
براستی چه کسی باور میکند که بحران کاهش قیمت نفت و امثال آن به صورت اتفاقی روی میدهد؟ طبیعی است هنگام مواجهشدن با بحرانهایی از این قبیل ما میتوانیم به یکی از این دو راهکار دست یازیم: یا به صورت منفعلانه به بیان کلیاتی اندرزگونه به تمامی دستگاههای اجرائی و نهادهای مردمی بسنده کنیم و به استقراض داخلی و خارجی ـ حتی برای پرداخت حقوق کارمندان خود ـ روی آوریم و از سر ناچاری حضور سرمایه گذاران خارجی را با لطائفی همچون، فاینانس و بای بک و… توجیه نمائیم (و لو به قیمت حذف عناصر متعهد و متمکن و متخصص داخلی نیز منجر شود!) و نهایتاً بر تحقیر ملت و نظام اسلامی با تبلیغات زود گذر و مقطعی خود سر پوش بگذاریم؛ چنانکه مشکل قانونی و شرعی آن را با مصوبات مجمع تشخیص مصلحت حل مینمائیم!
ما باید بتوانیم به صورت هدفمند حتی انگیزهای غیر مذهبی جامعه را تحریک کرده و سپس شیب آن را بطرف انگیزههای مذهبی سوق دهیم، بگونهای که اقلام وارداتی مربوط به سبد مصرف خانوار را در کنار نفت و در قالب برنامههای جدی و طنز به رخ مردم بکشیم و با ایجاد حساسیت و انگیزهی لازم در ایشان، امر تولید داخلی را بمنظور قطع وابستگی از اقلام ساده تا پیچیده صنعتی در چشم ایشان پُر رنگ و با ارزش نمائیم. در کنار این کار باید با بسترسازی لازم و آسان نمودن امر تولید، فضای ارزشی و عینی جامعه را بسمت تولیدگرایی مثبت و با هدف عرضه محصولات ضروری و غیر لوکس تغییر دهیم. در این حال خواهید دید که «تولید» مانند نماز امری عبادی محسوب میشود و مردم متدین کشور که خوشبختانه غالب جمعیت میلیونی ایران را تشکیل میدهند برای کسب و کار خود نیز قصد قربت میکنند و نه تنها در دام حرص و حسد گرفتار نمی آیند، بلکه روحیه انفاق بلکه ایثار نیز در جامعه رو به رشد میگذرد.
چنانچه گذشت شاه کلید تغییر اخلاق اجتماعی، ایجاد بحران کنترل شده است. به هر حال از قِبل سیاستهای توسعه در گذشته، نظام سرمایهداری در کشور ما در حال رشد و نمو است. هنوز زمان مناسبی برای این تغییر روش وجود دارد و سرمایه اصلی ما نیز در دو دهه قبل، پشتیبانی و شعور بالای سیاسی و مذهبی مردم است. اگر این سرمایه و آن روش بدرستی بکار گرفته شوند، میتواند دشمن را در تحمیل سیاستهای مستکبرانه خود با تردید جدی مواجه سازد. بعنوان مثال امروزه میلیونها هکتار جنگل شمال و نقاط دیگر کشور وجود دارد که اگر به صورت جهشی و برنامهریزی شده به همین سرمایه ملی برخورد شود، علاوه بر حفظ محیط زیست، میتوانیم در یک روند توسعه چند ساله سالیانه به اندازه درآمد نفت، از چوب و محصولات جانبی آن نظیر کاغذ و نئوپان و… درآمد کسب کنیم و اشتغال هزاران نفر را به صورت مستقیم و غیر مستقیم فراهم سازیم؛ قطعاً چنین کاری به یک صنعت و فناوری پیشرفته، حجیم و پُر هزینه نیاز دارد. همچنین میتوان برای زمان بحران بگونهای برنامهریزی کرد که صنعت اصلاح و توسعه جنگل کماکان با کارگران ساده و نیمه ماهر به حیات خود ادامه دهد؛ خصوصاً اگر ایشان احساس کنند که در درآمدهای نهایی فروش و صادرات محصول نیز سهیم میباشند.
در هر حال اگر درونمای صنعت در حالت بحران و غیر بحران بخوبی ترسیم نشود و شیب انگیزه مصرف و تولید در یک جامعه اسلامی تعریف نگردد، حتماً بایست به معادلات نظام سرمایهداری بعنوان یک الگوی مجرب در سطح جهانی گردن بگذاریم و همواره از نبود یک بستر پرورشی روحی (فعالیت روانی) ذهنی (فعالیت فکری) و عینی (فعالیت عملی) نگران و منفعل باشیم در این حال طبیعی است که با انفال، اوقاف و سایر سرمایههای ملی نظیر اموال بیصاحب برخورد میکنیم و هیچگونه انگیزه الهی در برخورد با چنین سرمایههایی در خود احساس نمیکنیم با این وصف و در صورت نبود انگیزش الهی بعنوان موتور حرکت در سه عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد آنچه جایگزین خواهد شد، انگیزههای مادی و بُنیانکن است که در این حال دین ابزاری و نه دین محوری حاکم میگردد و عملاً دین به انزوا کشیده میشود چرا که نگرش ضعیف ما نتوانسته است از نقش دین بعنوان مولد حرکت اجتماعی، استفاده بهینه کند