این مقاله خلاصه و جمعبندی جلسات اول تا پنجم تحلیل ناهنجاریهای اجتماعی مرحوم حسینی در سال 78 میباشد که در قالب 2 فصل ارائه میشود.
فصل اول: تحلیل نظام سرمایهداری
پیشگفتار
تحلیل ما از نظام سرمایهداری در حقیقت تحلیلی در ارتباط با روابط سرمایه و مناسبات آن در جامعه است. نه اینکه تحلیلی فلسفی از بحث «ارزش اضافه» باشد. در این مبحث به دنبال این مطلب هستیم که چگونه نظام سرمایهداری بر یک جامعه حاکم میشود و روند آن در ایران به شکلی است و با چه چالشهایی مواجه است و دارای چه آثار منفی میباشد؟
در فصل اول ابتدا نظام و ساختمان و ماشین تمرکز سرمایه را از واحدهای سلولی آن تا واحد بخشی و بعد کل ارگانیزم آن را شرح میدهیم به عبارت دیگر در جامعه سرمایه داری یک سری ارتباطات، قانونی است؛ یعنی در حقیقت ساختار یا نظام حقوقیای که در آن قدرت مالی به نفع انباشت سرمایه و بر علیه نیروی کار قانونی شده و در نهایت به یک قدرت سیاسی و فرهنگی تبدیل شده است مورد بحث واقع میشود و در فصل دوم مشخص میدهیم که چگونه نظام سرمایه داری تمامی شئونات جامعه را خدمتگزار سرمایه نموده و چه اثراتی منفی بر آن بار نموده است. ساختار نظام سرمایهداری درای یک واحد سلولی «شرکت» و یک واحد بخشی «بانک» و یک واحد مرکزی «بانک مرکزی و انتشار پول» است که ربط میان بانک با مدل سازمان برنامه است. بنابراین تبیین ساختارها در فصل اول و تبیین مناسبات و آثار سوء آن در فصل دوم بیان میشود.
1. تبیین واحد سلولی نظام سرمایهداری «شرکت»
اولین واحد در نظام سرمایه داری «شرکت» است. اولین چیزی هم که در دستگاه آقای هاشمی در انتقال از نظام نیمه سوسیالیستی به سرمایهداری انجام گرفت، این بود که شرکتهای وابسته به وزارتخانهها تأسیس شد؛ یعنی اولین تفاوت ساختاری که بوجود آمد، این بود که اموال مصادر شده بخش خصوصی به شرکتهای نیمه خصوصی، اقماری و نیمه دولتی - که در این زمان بوجود آمدند - واگذار گردید. علّت بوجود آمدن این شرکتها این بود که نحوه اداره آن به صورت دولتی نباشد بلکه خصوصی باشد؛ هرچند تحت نظارت دولت باشد و مدیرِ آنرا دولت معین میکند؛ زیرا 51% سهم برای دولت است. در این شرکتها نحوه گردش عملیات داخلی بر اساس مدل سرمایه میباشد
بنابراین در نظام سرمایهداری شرکت یک قرارداد لازمالوفاء میباشد؛ امّا در اسلام، شرکت مانع حق تصمیمگیری نسبت به مالکیت نمیشود؛ یعنی تصمیمگیری و مالکیت هر دو همزمان حضور دارند. در اسلام مالکیت با حق تصمیمگیری متلازم است؛ یعنی فرد سلطه مالکانه دارد؛ ولی در شرکت سرمایهداری بین قدرت مالکیت و قدرت تصمیمگیری تفکیک میشود. در اسلام هرگز این تفکیک انجام نمیگیرد، مگر نسبت به صغیر یا مجنون یا مهجور و یا نسبت به دولت آنهم در مورد اموالی که متعلق به عموم است و آنها بصورت مستقیم حق دخالت در مورد آنها را ندارند بلکه غیرمستقیم حق دارند؛ امّا در سرمایهداری ابتدا افراد با آوردن پول، به عنوان شخصیت حقوقی شناخته میشوند؛ یعنی دیگران میتوانند رأی داده و مدیرعامل را معین کنند و مدیرعامل نیز طبق سیاستگذاری افراد فوق، حق تصمیمگیری دارد.
بنابراین مرحله دوم این است که این عقد لازم، شخصیت حقوقی ایجاد میکند و این شخصیت حقوقی، مستقل از اشخاص حقیقی، مسئولیت تصمیمگیری دارد. این به معنای فاصله افتادن بین مالکیت و مدیریت است.
مرحله سوم این است که در شرکت سرمایهداری علاوه بر اینکه تصمیمگیری شخصیت حقوقی از مالکیت جدا است، مالکیت نیز به نحو اشاعه حضور ندارد بلکه مالکیت روی اعتبار آن وجود دارد؛ یعنی مالکیت شخص در شرکت شرعی به نحو اشاعه روی عین قرار میگیرد و همین که اعلام عدم رضایت کند، دیگر هیچکس حق ندارد در آن تصرف کند؛ اما در شرکت سرمایهداری، مدیرعامل وجود دارد و تنها اوست که میتواندتصرف بنماید و آن شخص تنها اعتبار این شرکت را مالک است و میتواند به عنوان سهم، خرید و فروش نمایی؛ نه خود عین را.
تفاوت این شرکت با آنچه در اسلام آمده این است که مثلاً شخص به حکم مالکیت اسلامی در عین تصرف میکند، آنگاه مثلا میتواند بگوید در ماشین پیکان تصرف نشود؛ چون یک دانگ از آن برای من است و شرعاً حرام است شما تصرف کنید؛ امّا در شرکت سرمایهداری گفته میشود که شما سهمی را که دارید این مقدار ارزش دارد و تنها میتوانید آنرا در بازار بفروشید و این ماشین که قرار است هر روز ده نفر را از شرکت به منزل منتقل کند، کار خودش را انجام میدهد حال چه مالکش شما باشید و چه کس دیگر باشد. با این توضیح «عین»، علیحده میشود و «اعتبارِ» آن شخصیت حقوقی نیز علیحده میشود. پس شخصیت حقوقی واسطه در تصمیمگیری و در مالکیت شد. اعتبار آن شخصیت حقوقی حتی تا پنجاه بار امکان گردش دارد ولی خود «عین» به صورت ثابت زیر نظر مدیریت حقوقی کار انجام میدهد. پس شخصیت حقوقی فقط مالک ورقه سهام است. نه مالک عین. نمیتواند در عین تصرف کند. حال سؤال میشود اینها چه خاصیتی دارد؟ خاصیت اینها این است که تزلزل را از تمرکز سلولی سرمایه از بین میبرد.
معنای امنیت سرمایه در همین مباحث شکل میگیرد. تزلزل چه هنگام بوجود میآید؟ در جواب میگوییم اصلاً خاصیت شرکت، تجمع است و ما شرکت را برای تجمع سرمایه لازم داریم.
اگر اراده در تجمع سرمایه نسبت به مالکیت نفوذ مستقیم داشتهباشد، معنایش این است که دو نفر با هم متفق شوند یک نفر صدتومان و دیگری هزار تومان بیاورد. در این صورت نفر اوّل یکدهم نفر دوّم پول آورده و شرعاً هم در این مال بیش از یکدهم حق ندارد. امّا با همین یکدهم میتواند هزار تومان دیگری را کنترل کند؛ یعنی اگر راضی نبود با رأی اکثر نمیچرخد؛ زیرا اراده فرد بر خود عین نافذ میشود در حالی که در شرکت سرمایهداری به او میگویند که شما یکدهم رأی دارید و هر کاری که میخواهی تنها با سهام خود انجام بده.
پس اولاً اگر عقد جایز شد، این فرد میتواند هر ساعت تردید کند، وقتی هم تردید کرد آن شرکت متوقف میشود؛ چون مالکیت این فرد با خود «عین» بصورت اشاعه حضور دارد؛ ثانیاً شرکای این فرد نیز بلافاصله نمیتوانند بخرند و او میتواند در سیاست اجرایی خرید و فروش و هر چیز دیگر دخالت کند. بنابراین هرچه تعداد شرکاء بالا برود تزلزل بیشتر است.
اما اگر گفتند که رأی اکثر هست و مالکیت هم صرفاً مالکیت سهام است دیگر تزلزل نیست و برای کار کردن و چرخیدن سرمایه امنیت خواهدبود. تمرکز سرمایه تضمین میشود نه بقای آن؛ یعنی در واحد سلولی با هم بودن آنها تضمین میشود.
2. تبیین واحد بخشی نظام سرمایهداری «بانک»
بالاتر از واحدهای کوچک، یک شرکت دیگری است بنام شرکت پولی که «بانک» نامیده میشود. شرکتها و بازار، پول خود را در بانک میگذارند. خود بانک نیز به نوبه خود ابتدا برای بانکداران و سپس برای مشتریان یعنی سهامداران به عنوان یک شرکت است. حالا این شرکت بزرگتر گردش اعتبارات را (برای شرکتهایی که توانمندی دادوستد دارند) معادله درست میکند. برای او فرقی ندارد، این کار را هم برای شخصیتهای حقوقی و هم برای شخصیتهای حقیقی انجام میدهد. در اینجا چند خصوصیت و ویژگی را در بانک خواهیمدید. وقتی یک شرکت توانستهباشد تمرکز سرمایه را بالا ببرد بانک نیز به آن شرکت اعتبار بیشتری میدهد. بانک تعریف پروژه را از شخصیت حقوقی میپذیرد ولی از شخصیت حقیقی با تأمل میپذیرد؛ زیرا وقتی یک تاجر با ثروت با بانک کار کند محترم است ولکن فرض موت دارد ولی شخصیت حقوقی به سادگی فرض موت ندارد. اگر شرکت، شرکت برجستهای باشد و گردش عملیات پول آن در بانک بالا باشد، بانک میگوید حالا پول دیگران را به تو میدهم. سرمایه بانک برای مشتریان است، کسی هم که قرض میگیرد باز از مشتریان است و قرض را هم که میگیرد باز کار میکند و در بانک میگذارد. در این صورت بانک به عنوان یک شرکت پولی یا شرکت اعتباری مرتباً دائمافزائی سود دارد بدون اینکه در خود موضوع تبدیل و توزیع، یک حضور جدّی داشتهباشد بانک زحمت اداره کارخانه و گاوداری و شیلات را ندارد. شرکتها از بانک پول قرض میگیرند. بانک هم پولی را که قرض میدهد از همین پولهای جمعشده میباشد و سود آن را دریافت میکند. از طرف دیگر یک شرکت که از شرکت دیگر گاو میخرد، پول آن دوباره به بانک وارد میشود. پس بانک سود دائمافزا دارد؛ اگر شبکه بانک شبکه فعالی باشد سود میگیرد بدون اینکه هیچ کاری کردهباشد و بدون اینکه اصلاً از قدرت اعتبارش کم شدهباشد. گردش اعتبار، منشأ توسعه تمرکز پول و قدرت آن میشود
حالا یک نظام بانکی را نگاه کنید که در آن کلیه بانکها باشند، کلیه بانکها را بصورت شرکتهای متعدد ببینید که یک بانک آنها را کنترل میکند. در این صورت پول اصلاً تکان نمیخورد و تنها از این شعبه به آن شعبه رفته و مرتباً قدرت اعتباری بانک بالا میرود. پس بانک، شرکتی اعتباری است با تمامی خصوصیاتی که قبلاً برای شرکت گفتهشد. علاوه بر اینکه دائمافزائی سود آن به فعالیتهای خود بانک در عملیات تولید، توزیع و مصرف بازگشت نمیکند بلکه در گردش اعتبارات است.
تا اینجا گفتیم که ارتباط بانک به منزله بخشهایی است که سلولهای یک اندام به آن بانکها مربوط میباشد. از اینجا به بعد واحد انتشار پول مطرح میشود که دیگر جامعه ارگانیزه میشود؛ یعنی بصورت یکپارچه درمیآید. سرمایه در وضعیت سلولی امنیّت یافت. در گردش بخشی نیز قدرت رشدش از قدرت رشد ساده یک سلول خارج شد بلکه یک بخش یعنی یک مجموعه سلولها با هم ارتباط پیدا کردند و معنایش این نشد که تنها کسی میتواند با بانک کار کند که در یک شرکت باشد بلکه هر کسی که به گونهای با پول و انتقالات پول سروکار دارد میتواند به بانک مراجعه کند؛ یعنی لازم نیست کسی عضو شرکت شود؛ حتی آقای قناد و بقال نیز به منظور تسهیلات بیشتر، پول خود را به بانک میفرستند. بانک به دلیل دادن تسهیلات به صورت چهارراهی میشود که هرکس میتواند از آنجا عبور کند؛ ولی بانک نیز حق دارد در این چهارراه نظم برقرار کند. در نظم ترافیکی که برقرار میکند مرتباً قدرتش افزایش پیدا میکند.
3. تبیین واحد مرکزی نظام سرمایهداری «الگوی نشر اسکناس»
واحد مرکزی این نظام بانک مرکزی است. در بانک مرکزی در مورد وزن خود اسکناس تصمیمگیری میشود و برای نحوه پرداخت وامها سیاستگذاری میشود. تعیین میشود به دانشگاه یا به بخش کشاورزی و یا به سیستمهای مختلف اجتماعی چه مقدار قرض دادهشود. و بدین صورت است که بانک مرکزی بر کل جامعه حاکم میشود. تا هرجا این پول، قدرت خرید دارد بانک مرکزی نیز میتواند به نسبت در وامدادن و سیاستگذاریهای بزرگ، پولهای انباشتهشده جامعه را جابجا میکند. در بانکهای کوچک میتوانند به یک فرد دهمیلیون یا حداکثر صدمیلیون قرض بدهند ولی در بانک مرکزی تعیین میشود اصولاً اولویت سرمایهگذاری در بخش کشاورزی باشد یا در بخش صنعت و یا خدمات. بانک، جزء شرکاء بزرگی است که مدل برنامه مجبور است که یا بانک برای آن تصمیم گرفته و یک مدل نشر دیگری را تنظیم کند و یا از پیشنهاد آن تبعیت کند؛ یعنی کار بانک به مدل سرمایه گره میخورد.
سیستم حکومتی مجبور است که تابعی از کارشناسی باشد، فرضاً کارشناسی بانک میگوید الان قیمت پول دولت برابر با ارز بیرونی و پایین است و علت آن این است که سرمایهگذاری در کشاورزی و یا صنعت درست تنظیم نشدهاست و یا اینکه رشد بازار کار - که باید کار، کار تکنیکی باشد و کار ساده نباشد - کم بوده و یا اینکه نرخ رشد بازار کار این مقدار است و نرخ رشد بازار سرمایه فلان مقدار بوده و نرخ رشد بازار کالا این مقدار میباشد و نرخ رشد بازار سرمایه فلان گونه است. آنگاه میگویند وضع رشد سرمایه بد است، لذا ما در توازن ارزها زمین میخوریم.
حال اگر حکومت بگوید چرا وضع رشد سرمایه بد است، کارشناسی بانک میگوید: در دانشگاه کم سرمایهگذاری کردهاید، در واردات تکنولوژی کارخانه کم سرمایهگذاری شدهاست و...
پس تحلیل کمّی بین نسبتهایی که بین بازارهای چهارگانه بانک قرار دارد، بزرگترین اهرمی است که در برابر دولت قرار دارد. یعنی اگر دولت بخواهد بگوید که ما نمیخواهیم نظام سرمایهداری را پیاده کنیم، کارشناسی میگوید: در اینصورت پول خود را چگونه سنگین نگه داریم. تا چه مقدار حاضر هستید که پول کشور اُفت پیدا کند و قدرت خریدش را از دست بدهد.
باید توجه داشت که اگر پول دولت - که یک دستگاه خدماتی است - بحدی سقوط کند که نسبت به تأثیر اقتصادی دولت نسبت به محیط آن؛ یعنی ارزهای دیگر، صفر بشود، دستگاه خدماتی تعطیل میشود. پس بانک بعنوان محور متغیّر و یا متغیر اصلی در تصمیمگیری دولت آن هم از طریق مدل برنامه سازمان برنامه حضور دارد. در مدل برنامه که همان مدل سه ورودی، سه شکافه یا تریکپس است، نسبت بین «صادرات و واردات» (توازن ارزی)، نسبت بین «هزینه دولت (بودجه) و راندمان» و سرمایه گذاری و پس انداز است.
4. جمعبندی
بنابراین در فصل ساختار تمرکز سرمایه در نظام سرمایه داری مورد دقت قرار گرفت ساختاراین تمرکز گاهدر یک موضوع خاصی مانندشرکت مطرح میشود و گاه در بانک و گاه این تمرکز در بانکها و نظام پولی و خود برنامه یعنی تنظیم کلیه تدبیرهای کشور را مطرح میشود.
در هر صورت ساختار مدل سرمایهداری باید رشد سرمایه مرتباً دائمافزا باشد تا بتواند قدرت سرمایهگذاری بیشتری در جامعه به وجود آید. به علاوه این سرمایه باید دارای امنیت باشد.
مطلب پایانی اینکه در این ساختار تمرکز، خرج تحقیقات رایگان و نیروی انسانی و منابع ارزان میباشد.
به عبارت دیگر خرج تحقیقات رایگان است. تنها به یک فرد مثلاً درجه دکترا داده میشود. وقتی یک فرد با مدرک لیسانس از ایران به آنجا میرود، خرج تا فوقلیسانس را یا باید از ایران برای او بفرستند یا باید خود کار کند. این فرد تا هنگام رساله نوشتن، کار تحقیقاتی آزمایشگاهی انجام میدهد ولی حتی یک ریال حقوق به او نمیدهند.
در نظام سرمایهداری حجم پولی را که برای تولید تکنولوژی، به «ابزار، سرمایه و نیروی انسانی» اختصاص میدهد. (حال نیروی انسانی را به شکل فوق، بدون هزینه بدست میآورد) یک حجم دیگر آن را هم با ارزان خریدن مواد حل میکند. موادی را که از منابع طبیعی شما میخرد بین 300 تا 6هزار برابر کالای تولیدشده آن را به خودتان میفروشد؛ یعنی کشوری که منابع طبیعی را به صورت خام میفروشد، در واقع نیروی کار خود را از طریق موازنه ارزی به آنجا صادر میکند؛ چرا؟ زیرا وقتی قرار شد جنسی را از شما یک تومان خریداری کند و از طرف دیگر تکنولوژی آن را هم آنجا بوسیله کار فکری شما بدست بیاورد، آنرا با قیمت تمامشده 30تومان به محصول تبدیل کند و به شما حداقل 300 تومان بفروشد، شما در مقابل چه چیزی میخواهید به آنها میدهید؟ آیا میخواهید کار نیروی کشور خودتان را با کالاهای دیگری که دارید، عوض کنید یا با منابع دیگر؟ اگر بخواهید منابع را مورد مبادله قرار دهید در این صورت مجبور خواهید شد منابع خود را در یک سیر تصاعدی واگذار کنید؛ مثلاً کشور مقابل، یک تُن مواد از شما خریداری میکند، بعد به میزان ده تُن برای خودش خرج برمیدارد و از شما به اندازه 100تُن پول دریافت میکند؛ یعنی به صورت تصاعدی حق بهرهبرداری از منابع طبیعی را پیدا میکند؛ زیرا مثلاً یک تن مواد را از شما به قیمت یک تومان خریدهاست، قیمت تمام شده برای او 30تومان شده ولی در دور بعد میتواند تا 300تومان از منابع شما استفاده کند؛ یعنی حق بهرهبرداری از منابع شما با تصاعد هندسی افزایش پیدا میکند و یا در مقابل، جنس (مثلاً قالی) میفروشید که در این صورت به معنای این است که نیروی کارتان را از شما ارزان میخرد. پس از چند جهت کشورهای خارجی سود میبرند، از یک طرف نیرویی که برای آن تخصص ایجاد میکنید برای آنها کار میکند و از طرف دیگر هم نیرویی که از بازار وارد شده و هم کالا را ارزان برمیدارند و علاوه بر این کارخانهای را هم که بنا هست این مواد را برای شما تبدیل کند نوعاً در کشور شما برپا میکنند و آن کارخانه را به شما قرض میدهند. همانگونه که در بانک جابجایی پول با چک انجام میگیرد و از این طریق انباشتگی آن برای بانک بالا میرود، این کشورها نیز کارخانه را به کشور شما میآورند، با نیروی کار ارزان کشور خودتان محصول میآورند و آنها فقط سود خود را برمیدارند. آنها حتماً میتوانند این کار را انجام دهند؛ زیرا مولد تکنیک هستند و انگیزه را هم بر اساس مصرف تکنیکی رقم میزنند.