3/3/3. بررسی تفاوت ساختار تمایلات الهی و الحادی
افرادی نسبت به اکل و شرب حساسیت داشته و وسایل معیشت اقتصادی برای آنها محوری است. بله! یکی از حوایج انسان هم اینها است، اما آنچه محوری است، تأمین اعتبار سیاسی است.
اگر این اصل شد، آن گاه مردم میگویند بیایید حوائج اقتصادی و معیشتی را ساده کنید، یعنی الگوی تغذیه را عوض کنید. بیایید فکر کنید که با چه الگوی غذایی میتوان نیازمندیهای اولیه بدن را تأمین کرده تا در درگیری با امریکا، موازنه سیاسی و برتری به نفع اسلام باشد. به طور مثال میگویند میتوان خرما را جایگزین موز یا آناناس کرد تا نیازی به واردات این اقلام نباشد. بنابراین دیگر مردم نمیگویند که دخلمان به خرجمان نمیخورد، بلکه میگویند دخل کشور به خرجش نمیخورد.
ولی در یک جامعه دیگر که میگویند به دیگران کاری نداشته باشیم و باید به فکر مردم خودمان باشیم، نه بوسنی و فلسطین و ... و بعد از آن میگویند باید برای مردم وسایل رفاه و سرگرمی و نشاط و شادابی فراهم کرد، اینها توجه ندارند که این تنوّعها و سرگرمیها، خیال انسان را از اهداف انقلاب و مقابله با پلیدیها و صفات رذیله و حکومت اشرار بر عالم و حرکت به سمت کرامت انسانی دور خواهد کرد.
چنین جامعهای توجه ندارد که کنه بازی این است که «برتری جویی مادی» را در شکل مسالمتآمیز برای مردم تمرین میدهد، پس میتوان توسعه اخلاق اجتماعی را به وسیله همین بازی و رفاه ایجاد کرد و هم چنین میتوان بوسیله تنوّع در امور مادی، تقاضایی را در مردم ایجاد کرد که قبلاً آن تقاضا نبوده است.
بنابراین هر گاه شما گفتید که من «رقابت» را اصل قرار میدهم، سؤال میکنیم: رقابت بر سر چه چیزی است؟ آیا رقابت بر سر آخرت است یا دنیا؟ بله! ما در اسلام رقابت از نوع «وسارعوا الی مغفرة من ربکم» و «واستبقوا الخیرات» داریم. مسابقه در «خدمت» و رقابت در «ارتقاء» نسبت به سعادت تعریف شده توسط اسلام را داریم؛ اما باید دقت نمود که باید «بازار را انقلابی کرد» نه «انقلاب را بازاری». یعنی بازاریان در خرید و فروششان، تمام هم خود را بر این بگذارند که به نفع اسلام کار کنند، نه اینکه بازار را مطلق فرض کرده و آن را در سود و بهرهمندی مادی (رفاه مادی) خلاصه کنند. در نتیجه بازار را پایه توسعه قرار داده و حاکم بر جهت برنامه خواهند کرد.
به عبارت دیگر یا اقتصاد باید حول سیاست بچرخد و یا سیاست حول اقتصاد. معنای فرض اول این است که سود و عدم سود مادی باید متناسب با توسعه قدرت سیاسی تفسیر شود، ولی در فرض دوم تمام جنگ و صلحها به خاطر سود و رفاه خواهد بود؛ مانند تمام کشورهای مادی.
به طور مثال زمانی که حضرت امام(ره) به دانشجویان به طور خصوصی اذن حمله به لانه جاسوسی را داده بودند، دولت بازرگان عزا گرفته بود و میگفت: این کار میلیاردها دلار به ایران ضرر وارد میکند، چون ایران اموال زیادی دست دولت امریکا داشت، اما امام(ره) میفرمود این مبلغ در مقابل سودی که ایران میکند هیچ است، زیرا در مقابل این خرج،ما صولت امریکا را در دنیا شکستیم و آبروی آمریکا آسیب خورد. در نتیجه ما توانستیم امید مردم جهان را به طرف اسلام جلب کنیم.
پس معنای توسعه اخلاق، شدت انگیزهها حول محور الله است، نه تحریک حساسیت مردم به طرف حل مشکلات شخصی خودشان.
برنامه نیز گاهی راه را برای شدت انگیزههای الهی باز میکند و گاهی هم راه را برای شدت انگیزههای مادی.
ما میگوییم اگر مردم و خانوادههایشان با لباس ساده باشند، ولی محبّت بین آنها زیاد باشد و خودشان را اهل یک حزب و پرچم دانسته و قدرت این پرچم را عین قدرت خودشان بدانند و برای خودشان این ارتقاء را بخواهند که در قدرت آن پرچم فانی شده و برای آن کشته شوند، در این صورت مسلماً مسئله به شکل دیگری خواهد بود. این، بسیجی کردن بازار است، نه بازاری کردن بسیجی. بازاری کردن بسیجی هم این است که کم کم بسیجیها بگویند ما از دنیا عقب افتادهایم. دوستانمان که به جبهه نیامدند، خانه و ماشین و پست و مقام دارند و نظام به آنها احترام میگذارد و ما عقب ماندهایم.
به طور مثال دو نفر همکلاسی بودهاند، یکی به جبهه نرفته و درس خوانده و دکترای خود را گرفته و از همین پول نفت و از طریق تعریف، تنظیم و تخصیصی که گفته شد، خود را از نظر مالی به یک افق بالایی می رساند و دیگری که تمام مدت جنگ در جبهه بوده و بخاطر ترکشها یک متر و 20 سانت رد جراحی در بدنش است و یک دست خود را از دست داده، ففر نیز گریبانگیر او است. طبیعتاً با این وضع، بسیجی میبیند نه اعتباری به او تخصیص میدهند و نه در تعاریفشان به او منزلت و آبرویی دادهاند.
البته بعضی خیال میکنند که اسلامی شدن اقتصاد یعنی وارد کردن لوستر ممنوع شود تا مردم آن را مصرف نکنند. ولی این برخورد جاهلانه با موضوع است. اگر شما آبرومندی و قدرت را بر روی سطوح مدیریتی که بر اساس سود می چرخد، بردید، طبیعتاً آن سود برای رفاه طلب میشود. یعنی این آیین اداره اجتماعی میشود و اگر آیین اداره اجتماعی چیزی را ترویج کرد، شما نمیتوانید بوسیله اخلاق، آن را پیشگیری کنید.
در این صورت گستاخی انقلابی، به کستاخی در مصرف تبدیل میشود و گستاخی در مصرف نیز در الگوی سرمایهداری قرار میگیرد.
اگر ما قرار گذاشتیم که اقتصاد الهی و اسلامی بشود، باید عرضه و تقاضا حول محور عظمت اسلام بچرخد. یعنی گستاخی انقلابی را روی کرامت نفس انسان برده و مصرف را تابع آن قرار دهیم. آن وقت مردم خود به خود مانع واردات میشوند، زیرا آن را مخالف کرامت انسانی کشورشان میدانند.
بنابراین باید جهت حاکم بر برنامه تغییر کند. اگر ما جهت حاکم بر برنامه را ابتدا برای خودمان تعریف نمودیم، معنایش این است که تعریف انسان اکونومیک (انسان اقتصادی) و انسان مطلوب را ما دادهایم و گفتهایم که انسان مطلوب اقتصادی، وجود مبارک سیدالموحدین است که کمترین مصرف شخصی و بیشترین تولید را داشته است. پس ابتدا تعاریف را در جهت عوض میکنیم.
مثلاً میتوان هیئت را که محل تجمع افراد برای ذکر اهل بیت است سازماندهی نمود؛ به این صورت که در ابتدا این هیآت به دیدن یک دیگر بروند. یعنی هیئتهایی در منطقه و محلات درست شود. اگر برای هیئت کوچک منبری معمولی استفاده می شد، برای این سطح از تجمع، منبر وزینتری انتخاب شود.
در قدم بعد این محلهها در یک مراسمی در مرکز شهر جمع شوند و مراسم بزرگتری را با حضور امام جمعه برگزار کنند و مرتباً این ارتباطها را گستردهتر کرده و به مراکز استان بکشانند و بعد سالی یک بار نیز کل مردم از استانها در مشهد جمع شوند و شبیه جمعیتی که در حج، مراسم برگزار میکنند، در کشور داشته باشیم و رهبری نیز برای آن ها سخنرانی کند. علاوه بر این، مقدماتی را در این مسیر برنامهریزی کنید که عظمت فرمایشات رهبر در نظرها بسیار بالا رود. حال بعضی میگویند این کارها هزینهبر است. ولی میگوییم در عوض «محبّت سیاسی» تولید میشود. یعنی از این طریق عملاً در جان مردم یک حبّ و بعض شکل میگیرد و مسأله اصلی زندگی آنها در عمل برایشان تعریف میشود. به عبارت دیگر حول این محبّت سیاسی، فرهنگ و نظامهای فکری متناسب با آن در سطوح مختلف ارائه میشود و متناسب با آن دو نیز احتیاجات و حوائج مادی تعریف شده و تولید میگردد. یعنی فرهنگ و اقتصاد باید حول محبّت سیاسی تعریف شود. در نتیجه توسعه اقتصادی، متناسب با بالاترین قدرت اسلام (توسعه سیاسی) خواهد بود.
1/3/3/3. بیان ریاضی تغییر جهت گیری الحادی به جهت گیری الهی بوسیله مدل انتقال
بعد بحث از «انگیزه» کرده و میگوییم: انگیزه این انسان که در نظر ما مطلوب است، چگونه است و چگونه میتوان این انگیزه را در جامعه جریان داد؟
برای این منظور نیز باید مدل بسازیم. البته نه مدل مطلوب که صددرصد الهی است، بلکه مدل انتقال. به این صورت که سهم اسلامی را چهار هفتم، سهم التقاطی را دو هفتم و سهم الحادی را یک هفتم قرار میدهیم. آن وقت آن چهار هفتم را که میخواهیم خرج اسلام کنیم نیز خرج توسعه سیاسی، توسعه فرهنگی و توسعه اقتصادی به ترتیب ضرائب 4، 2 و 1 خواهیم کرد